1394 / 10 / 14، 02:23 عصر
همسر دوم یاسمن !!!
این روزها من با همسر دومم زندگی میکنم ! اره تعجب نکنید من دو تا همسر دارم ! خب این عادت یاسمن هست که سنت شکنی کنه، یاسمنو که می شناسید هر کاری ممکنه انجام بده . کی گفته که فقط اقایون باید چند همسر داشته باشن ؟ از نظر من خانمها هم می تونن چند همسر داشته باشن !
این روزها من هستم، علی ، دخترم ، جناب اختاپوس و همسر دووووومم!!!
در یک مقایسه ی اجمالی بین دو همسرم میتونم بگم من هر دوتا رو دوست دارم چون هر کدومشون خصوصیات خوب و منحصر به فرد خودشون رو دارن
همسر اولم خوبه، خیلی خوب .هر وقت که خونه هست سنگ صبور منه ، هر وقت که وقت داشته باشه شنونده ی خوبیست . اما اون زیاد تو خونه نیست و زیاد هم وقت نداره اون مشغولیتهای خودشو داره
همسر اول من در مقابل گریه های من زود به هم میریزه و من نمی تونم وقتی که اون حضور داره گریه کنم چون خیلی ناراحت میشه میره تو اتاق و تا مدتها بیرون نمیاد
گاهی مواقع حتی وقتی که در خونه حضور هم نداره من نمی تونم گریه کنم چون وقتی که میاد اول به چشمای من نگاه میکنه تا ببینه اوضاع و احوالِ من چه جوریه و اگه بدونه که گریه کردم باز شروع میکنه :
یاسمن چرا با خودت این کارها رو میکنی ؟ همه غم دارن همه غصه دارن ما باید زندگی کنیم و باید مشکل فرزندمون رو بپذیریم و.....
اون گاهی برای اروم کردن من از اتفاقات روزمره ی زندگی واجتماعی میگه اما این چیزها منوبرای یه مدت کوتاه اروم میکنه و مجددا چند روز بعد روز از نو و روزی از نو
همسر اولِ من دروغگوی محترمیست ! من با تمام وجود حس میکنم که اون به خاطر حضور اختاپوس در زندگیمون بسیار درد میکشه اینو من از سکوتهای طولانیش می فهمم اما سعی میکنه خودشو اروم نشون بده !
و اما همسر دوم
اون همیشه در دسترس هست هیچ وقت جلسه و همایش و مهمان نداره و همه جا درکنار منه ! و این بزرگترین مزیت همسر دوم یاسمنه
من هر وقت که دلتنگم سرمو رو شونه هاش میزارم و تا دلتون بخواد گریه میکنم اون از گریه های من ناراحت نمیشه ! همسر دومم برام یه اهنگ ملایم میزاره و من اروم اروم اشک میریزم تا سبک بشم و درحین گریه کردن باها ش حرف میزنم اون حرفهای منو درک میکنه و میدونه که من باید گریه کنم تا خووووب خالی بشم میدونه که توی خونه جایی برای گریه کردن نیست پس منو بیرون میبره و تا دلتون بخواد تو خیابونها میچرخونه و هر وقت دوست داشتم که به خونه برگردم منو برمیگردونه !
اون منو با خودش گاهی به مدرسه ی کم بینایان و نابینایان میبره . اون منو به مدرسه ی معلولین که کلاسهای تلفیقی علی اونجا برگزار میشه میبره !
گاهی برای اینکه غمها رو از دل من بِکنه دست منو تو دستش میگیره و سریع حرکت میکنه اما افسوس که غمها کندنی و دور انداختنی نیستند !
همسر دومم همه جا درکنار منه اون هیچ وقت سفرهای خانوادگی ما رو به هم نمیزنه چون براش یه کار غیر منتظره پیش نمیاد !
اون همه جا منو همراهی میکنه برای رفتن به فروشگاهها و سوپرمارکتها برای رفتن نزد پزشک و ....
همسر دومم و برای اروم کردن من ، منواز خونه بیرون میبره و معضلات اجتماعی رو لخت و بی پرده به من نشون میده و میگه یاسمن اروم باش و صبور.
هرکسی در زندگی با یه نوع اختاپوس دست و پنجه نرم میکنه
اون منو بیرون میبره و مردهای جوانی رو به من نشون میده که توی زباله ها مشغول گشت و گذارن و این یعنی نهایت فقر و درماندگی و بیکاری !
کودکانی رو نشونم میده که دو برابر هیکلشون دارن بار حمل میکنن . اون خانمهایی رو نشونم میده که اعتیادشونو زیر ماسکی از کرم و ارایش پنهوون کردن
گاهی من و علی رو با خودش به پارک میبره و در پارک دردها ورنجها رو با وضوح بیشتری می تونی ببینی
من در پارک نوجوانانی رو می بینم که سیگار به دست درگوشه و کناردرختها و صندلیها پرسه میزنن که متاسفانه تعدادشون هم کم نیست
من مرد مسنی رو می بینم که دست نوه اش رو تو دست گرفته ودر دست دیگه اش هم یه تسبیح . اما چنا ن نگاه زشت و زننده ای به منِ یاسمن و یاسمنها داره که من احساس میکنم خانمهای پارک همه لختن! به خودم نگاه میکنم مثل همیشه ساده واسپرت پوشیدم مثل همیشه یه ارایش ملایم دارم و مثل همیشه غم بزرگی توی چشمای منه پس چه چیز یاسمن تحریک کننده است !
وبه این نتیجه میرسم که درست میگن که ذهنها فاحشه اند ! وربطی به حجاب زنها نداره !
گاهی وقتها با رفتن به پارک دلم بیشتر میگیره و زود دست علی رو میگیرم و میگم بریم خونه ! علی میگه مامان ما که تازه اومدیم . علی چیزهایی رو که من میبینم نمی بینه من از دیدن بعضی چیزها بسیار بیقرار میشم دست علی رو میگیرم و میرم پیش همسردومم و میگم سریع مارو به خونه برسون ! واون مثل همیشه درسکوت و ارامش منو به خونه میرسونه
درواقع در پارک چیزهایی رو میبینی که به این نتیجه میرسی که در چاردیواری خونه ات راحت تری ومن همیشه به این فکرمیکنم که من به عنوان یک شهروند معمولی و یک مادرهمه چیز رو میبینم چگونه است که کسانی که باید این چیزها رو ببینند ، نمی بینند و چرا کسی اقدام نمیکنه ؟
همسردومم شریک خوبی در شادیهای یاسمن هم هست وقتی که روحیه ام خوبه برای منو بچه هام اهنگهای تند میزاره و من کارهایی رو انجام میدم که شاید از یاسمن بعیده !
میدونید کی باعث اشنایی من با همسر دومم شد ؟
شاید براتون جالب باشه که بگم همسر اولم باعث اشنایی من با همسر دومم شد !!!
اره اون بود که منو با همسر دومم اشنا کرد و سراغاز یک رابطه ی گرم و صمیمی شد ! جالا چه جوری ؟
این جوری :
خیلی وقت بود که گواهینامه مو گرفته بودم به همسرم پیشنهاد دادم برام یه ماشین دست دوم بخره
_ ماشین دستِ دوم چرا بخرم ؟
_یاسمن : چون من هنوز رانندگی بلد نیستم طبعا تصادف زیاد میکنم ،اول برام یه ماشین دست دوم بخر تا من رانندگیم خوب بشه بعدش یه ماشین صفر برام بخر
_ خخخ یاسمن دیوونه شدی ؟ یه خانم باید ماشینش صفر و سرِ پا باشه تا هیچوقت تو خیابون جا نمونه ! اگه من یه ماشین دست دوم بخرم دائم ماشین خراب میشه و تو تلفن به دست وسط خیابون میمونی
خلاصه همسرم برام یه ماشین صفر خرید . اما من جرات و جسارت سوار شدن نداشتم ! ماشین توی پارکینگ خوابیده بود و....
یه روز که همسرم از شهرستان اومده بود من شروع کردم به شکوه و گلایه، که ای بابا خسته شدم باید بچه ها رو ببرم و خریدبکنم و ......
همسرجان که خسته بود و درضمن خیلی از غرولند کردن هم بدش می امد گفت : یاسمن هر مشکلی یه راه حلی داره اگر خسته شدی بامن بیا و درشهرستانی که محلِ کار من هست زندگی کن تا بهت فشار نیاد اگر دوست نداری اونجا بیایی عرضه داشته باش از امکانات استفاده کن اون سوییچ و اون هم ماشین !
واین سراغاز یک تحول برای من بود !
بعضی از حرفها گزنده و سوزنده هستند اما بسیار راه گشا !
بعضی از جملات رو باید با اب طلا نوشت و قاب گرفت و کوبید به خونه ی دلت چون گرچه با شنیدن اونا به هم میریزی و ناراحت میشی اما در درونت یه انقلاب بوجود میاد و دچار تغییر و تحول میشی !
از اون روز به بعد به رگ غیرت یاسمن برخورد من با هزار ترس ولرز ماشین رو از پارکینگ بیرون اوردم و اروم و اهسته شروع به حرکت کردم
اولش خیلی سخت بود اولش بعضی از اقایون دادمیزدن برو بشین پشت ماشین لباسشویی و....
اولش هی خاموش میکردم و گاهی ماشین به عقب برمیگشت و درهمون روزهای اول چند تا خط بزرگ روی ماشین انداختم اما همسرم گفت : مهم نیست همه همین طورن و کم به کم استاد میشن
خلاصه تبدیل شدم به یه یاسمن راننده ! دیگه مشکلاتم کم شد
سری بعد که همسرم از سفر اومد گفت : اوضاع چطوره یاسمن ؟ چرا دیگه غر نمیزنی ؟ خندیدم و گفتم چون دیگه از پسِ مشکلات خودم برمیام دیگه نیازی به تو ندارم
واون با خنده گفت : یاسمن ماشین برای خانمها مثل یه همسره که حمایتش میکنه تو با وجود ماشین دیگه نیازی به من نداری ! وخداییش راست میگفت !
اره حالا باز من تنهام تنهای تنها با همسر دومم و یک اختاپوس !
من یاسمن، همسر دومم را بسیار دوووووست دارم !من ماشینم رو خیلی خیلی دوست دارررم !
این روزها من با همسر دومم زندگی میکنم ! اره تعجب نکنید من دو تا همسر دارم ! خب این عادت یاسمن هست که سنت شکنی کنه، یاسمنو که می شناسید هر کاری ممکنه انجام بده . کی گفته که فقط اقایون باید چند همسر داشته باشن ؟ از نظر من خانمها هم می تونن چند همسر داشته باشن !
این روزها من هستم، علی ، دخترم ، جناب اختاپوس و همسر دووووومم!!!
در یک مقایسه ی اجمالی بین دو همسرم میتونم بگم من هر دوتا رو دوست دارم چون هر کدومشون خصوصیات خوب و منحصر به فرد خودشون رو دارن
همسر اولم خوبه، خیلی خوب .هر وقت که خونه هست سنگ صبور منه ، هر وقت که وقت داشته باشه شنونده ی خوبیست . اما اون زیاد تو خونه نیست و زیاد هم وقت نداره اون مشغولیتهای خودشو داره
همسر اول من در مقابل گریه های من زود به هم میریزه و من نمی تونم وقتی که اون حضور داره گریه کنم چون خیلی ناراحت میشه میره تو اتاق و تا مدتها بیرون نمیاد
گاهی مواقع حتی وقتی که در خونه حضور هم نداره من نمی تونم گریه کنم چون وقتی که میاد اول به چشمای من نگاه میکنه تا ببینه اوضاع و احوالِ من چه جوریه و اگه بدونه که گریه کردم باز شروع میکنه :
یاسمن چرا با خودت این کارها رو میکنی ؟ همه غم دارن همه غصه دارن ما باید زندگی کنیم و باید مشکل فرزندمون رو بپذیریم و.....
اون گاهی برای اروم کردن من از اتفاقات روزمره ی زندگی واجتماعی میگه اما این چیزها منوبرای یه مدت کوتاه اروم میکنه و مجددا چند روز بعد روز از نو و روزی از نو
همسر اولِ من دروغگوی محترمیست ! من با تمام وجود حس میکنم که اون به خاطر حضور اختاپوس در زندگیمون بسیار درد میکشه اینو من از سکوتهای طولانیش می فهمم اما سعی میکنه خودشو اروم نشون بده !
و اما همسر دوم
اون همیشه در دسترس هست هیچ وقت جلسه و همایش و مهمان نداره و همه جا درکنار منه ! و این بزرگترین مزیت همسر دوم یاسمنه
من هر وقت که دلتنگم سرمو رو شونه هاش میزارم و تا دلتون بخواد گریه میکنم اون از گریه های من ناراحت نمیشه ! همسر دومم برام یه اهنگ ملایم میزاره و من اروم اروم اشک میریزم تا سبک بشم و درحین گریه کردن باها ش حرف میزنم اون حرفهای منو درک میکنه و میدونه که من باید گریه کنم تا خووووب خالی بشم میدونه که توی خونه جایی برای گریه کردن نیست پس منو بیرون میبره و تا دلتون بخواد تو خیابونها میچرخونه و هر وقت دوست داشتم که به خونه برگردم منو برمیگردونه !
اون منو با خودش گاهی به مدرسه ی کم بینایان و نابینایان میبره . اون منو به مدرسه ی معلولین که کلاسهای تلفیقی علی اونجا برگزار میشه میبره !
گاهی برای اینکه غمها رو از دل من بِکنه دست منو تو دستش میگیره و سریع حرکت میکنه اما افسوس که غمها کندنی و دور انداختنی نیستند !
همسر دومم همه جا درکنار منه اون هیچ وقت سفرهای خانوادگی ما رو به هم نمیزنه چون براش یه کار غیر منتظره پیش نمیاد !
اون همه جا منو همراهی میکنه برای رفتن به فروشگاهها و سوپرمارکتها برای رفتن نزد پزشک و ....
همسر دومم و برای اروم کردن من ، منواز خونه بیرون میبره و معضلات اجتماعی رو لخت و بی پرده به من نشون میده و میگه یاسمن اروم باش و صبور.
هرکسی در زندگی با یه نوع اختاپوس دست و پنجه نرم میکنه
اون منو بیرون میبره و مردهای جوانی رو به من نشون میده که توی زباله ها مشغول گشت و گذارن و این یعنی نهایت فقر و درماندگی و بیکاری !
کودکانی رو نشونم میده که دو برابر هیکلشون دارن بار حمل میکنن . اون خانمهایی رو نشونم میده که اعتیادشونو زیر ماسکی از کرم و ارایش پنهوون کردن
گاهی من و علی رو با خودش به پارک میبره و در پارک دردها ورنجها رو با وضوح بیشتری می تونی ببینی
من در پارک نوجوانانی رو می بینم که سیگار به دست درگوشه و کناردرختها و صندلیها پرسه میزنن که متاسفانه تعدادشون هم کم نیست
من مرد مسنی رو می بینم که دست نوه اش رو تو دست گرفته ودر دست دیگه اش هم یه تسبیح . اما چنا ن نگاه زشت و زننده ای به منِ یاسمن و یاسمنها داره که من احساس میکنم خانمهای پارک همه لختن! به خودم نگاه میکنم مثل همیشه ساده واسپرت پوشیدم مثل همیشه یه ارایش ملایم دارم و مثل همیشه غم بزرگی توی چشمای منه پس چه چیز یاسمن تحریک کننده است !
وبه این نتیجه میرسم که درست میگن که ذهنها فاحشه اند ! وربطی به حجاب زنها نداره !
گاهی وقتها با رفتن به پارک دلم بیشتر میگیره و زود دست علی رو میگیرم و میگم بریم خونه ! علی میگه مامان ما که تازه اومدیم . علی چیزهایی رو که من میبینم نمی بینه من از دیدن بعضی چیزها بسیار بیقرار میشم دست علی رو میگیرم و میرم پیش همسردومم و میگم سریع مارو به خونه برسون ! واون مثل همیشه درسکوت و ارامش منو به خونه میرسونه
درواقع در پارک چیزهایی رو میبینی که به این نتیجه میرسی که در چاردیواری خونه ات راحت تری ومن همیشه به این فکرمیکنم که من به عنوان یک شهروند معمولی و یک مادرهمه چیز رو میبینم چگونه است که کسانی که باید این چیزها رو ببینند ، نمی بینند و چرا کسی اقدام نمیکنه ؟
همسردومم شریک خوبی در شادیهای یاسمن هم هست وقتی که روحیه ام خوبه برای منو بچه هام اهنگهای تند میزاره و من کارهایی رو انجام میدم که شاید از یاسمن بعیده !
میدونید کی باعث اشنایی من با همسر دومم شد ؟
شاید براتون جالب باشه که بگم همسر اولم باعث اشنایی من با همسر دومم شد !!!
اره اون بود که منو با همسر دومم اشنا کرد و سراغاز یک رابطه ی گرم و صمیمی شد ! جالا چه جوری ؟
این جوری :
خیلی وقت بود که گواهینامه مو گرفته بودم به همسرم پیشنهاد دادم برام یه ماشین دست دوم بخره
_ ماشین دستِ دوم چرا بخرم ؟
_یاسمن : چون من هنوز رانندگی بلد نیستم طبعا تصادف زیاد میکنم ،اول برام یه ماشین دست دوم بخر تا من رانندگیم خوب بشه بعدش یه ماشین صفر برام بخر
_ خخخ یاسمن دیوونه شدی ؟ یه خانم باید ماشینش صفر و سرِ پا باشه تا هیچوقت تو خیابون جا نمونه ! اگه من یه ماشین دست دوم بخرم دائم ماشین خراب میشه و تو تلفن به دست وسط خیابون میمونی
خلاصه همسرم برام یه ماشین صفر خرید . اما من جرات و جسارت سوار شدن نداشتم ! ماشین توی پارکینگ خوابیده بود و....
یه روز که همسرم از شهرستان اومده بود من شروع کردم به شکوه و گلایه، که ای بابا خسته شدم باید بچه ها رو ببرم و خریدبکنم و ......
همسرجان که خسته بود و درضمن خیلی از غرولند کردن هم بدش می امد گفت : یاسمن هر مشکلی یه راه حلی داره اگر خسته شدی بامن بیا و درشهرستانی که محلِ کار من هست زندگی کن تا بهت فشار نیاد اگر دوست نداری اونجا بیایی عرضه داشته باش از امکانات استفاده کن اون سوییچ و اون هم ماشین !
واین سراغاز یک تحول برای من بود !
بعضی از حرفها گزنده و سوزنده هستند اما بسیار راه گشا !
بعضی از جملات رو باید با اب طلا نوشت و قاب گرفت و کوبید به خونه ی دلت چون گرچه با شنیدن اونا به هم میریزی و ناراحت میشی اما در درونت یه انقلاب بوجود میاد و دچار تغییر و تحول میشی !
از اون روز به بعد به رگ غیرت یاسمن برخورد من با هزار ترس ولرز ماشین رو از پارکینگ بیرون اوردم و اروم و اهسته شروع به حرکت کردم
اولش خیلی سخت بود اولش بعضی از اقایون دادمیزدن برو بشین پشت ماشین لباسشویی و....
اولش هی خاموش میکردم و گاهی ماشین به عقب برمیگشت و درهمون روزهای اول چند تا خط بزرگ روی ماشین انداختم اما همسرم گفت : مهم نیست همه همین طورن و کم به کم استاد میشن
خلاصه تبدیل شدم به یه یاسمن راننده ! دیگه مشکلاتم کم شد
سری بعد که همسرم از سفر اومد گفت : اوضاع چطوره یاسمن ؟ چرا دیگه غر نمیزنی ؟ خندیدم و گفتم چون دیگه از پسِ مشکلات خودم برمیام دیگه نیازی به تو ندارم
واون با خنده گفت : یاسمن ماشین برای خانمها مثل یه همسره که حمایتش میکنه تو با وجود ماشین دیگه نیازی به من نداری ! وخداییش راست میگفت !
اره حالا باز من تنهام تنهای تنها با همسر دومم و یک اختاپوس !
من یاسمن، همسر دومم را بسیار دوووووست دارم !من ماشینم رو خیلی خیلی دوست دارررم !