1394 / 4 / 16، 11:06 عصر
شبهای قدر
خدا جون این شبها، شبهای قدرِ، میگن این شبها، شبهای مقدسی ست.
میگن تو این شبها فاصله زمین و اسمونِ تو کمه
میگن تو این شبها ملائک و فرشته ها بسوی زمین میان تا ما رو به تو نزدیکتر کنن
میگن تو این شبها اسمون تو پراز گوش میشه تا درد و رنج و ارزوهای مارو بشنوه و به گوش تو برسونه
خدایا میگن تو این شبها، میری تو اتاق کارت. پشت میزکارت میشینی و قلم سرنوشت رو برمیداری و سناریوی سرنوشت ما روبازنویسی می کنی
خدایا سرنوشت خوبی برامون مقدر کن . راستی خداجون حتما یه پاکن هم تو کشوی میزت داری لطفا پاکنت رو بردار،زشتیها ، بدیها ، الودگیها و رو پاک کن
خدایا دل مادرهای شکسته رو شاد کن چون غم یه مادر برای فرزندش از هر نوع که باشه خیلی سنگینه
خدایا تمامی بیماران رو شفا بده واشک چشم کودکان رو پاک کن و به دلهای ما ارامش عطا کن
من در این شبها هم مثل شبهای گذشته بازم نردبون خیالمو باز می کنم و اونو به افلاک تو تکیه میدم و مثل هرشب بازم پله پله با پسرم میاییم بالا تا به در قلعه ی تو برسیم توی این شبهای مقدس علی من خسته نمیشه چون فرشته ها اونو بغلش میکنن و یه راست میارنش در قلعه ی تو کسی چی میدونه شاید اونا شفاعت علی رو پیش تو بکنن !
تو این شبها یقین دارم که نردبانهای زیادی سر به اسمون کشیده و یقین دارم که فرشته ها فقط تو دستشون نامه دارن
یه اسمون پراز نامه و فرشته !
خدایا من هر شب به قلعه ی توکه از جنس ابر هست سر میزنم و پشت در خونت میشینم هی بدر قلعه ی تو مشت میکوبم وقتی خودم خسته شدم علی میاد مشت میکوبه ما به نوبت هر شب این کارو میکنیم من هر شب که میام صدای خنده ی تورو میشنوم میدونم که تو خونه هستس اما نمیدونم چرا درو باز نمی کنی اخه من و علی صدای خنده ی تو رو میشنویم
اما امشب با شبهای دیگه خیلی فرق میکنه . من و علی محکم تر و با شوق بیشتری در خونه ی تو رو میزنیم
خدایا در خونتو تو این شبهای مقدس برامون باز کن هی نگو یاسمن برو هنوز وقتش نیست !
میدونم که امشب سرت خیلی شلوغه ، میدونم همه ی دردمندا درخونه ی تو به بست نشسته ان اما منوو دردمندایی مثل منو فراموش نکن
یه روزیه نفر به من گفت :اگه میخوای دعات مستجاب بشه باید از ته دل دعا کنی و به قولی دلت شکسته باشه خدای مهربون دل یاسمن شکسته ، شکسته تر از اونی که فکرش رو بکنی
من وعلی در این شبها باشوق و ذوق بیشتری پیش تومیاییم چون انگاری در این شبها بارعام دادی و همه ی بندگانت رو می پذیری
تو این شبها حتی اسمونِ تو هم دلش برای ما زمینیها میسوزه ومیاد پایین ترو قلعه ی تو رو به ما نزدیکتر میکنه تا اونچه که اروم با خودمون زمزمه میکنیم رو بشنوه و ارزو هامونو به تو بگه
خدا یا من و علی و همه ی دوستانی که همدرد پسر من هستند منتظریم، منتظرِیه دستمال، دستمالی از جنس ابریشم خالص، دستمالی که نرمِ نرم باشه همون دستمالی که قولشو خیلی وقت به ما دادی تا بااون دستمال شیشه ی چشمای تاریک و غبار گرفته ی علی ونازنین ، الهام ، محمدومحمد صادق و سایر دوستان رو پاک کنم
خدایا تو این شبها که همه در حال نجوا و راز و نیاز با تو هستند امید هیچ کس رو ناامید نکن چون زندگی بدون امید میسر نیست
خدا جون این شبها، شبهای قدرِ، میگن این شبها، شبهای مقدسی ست.
میگن تو این شبها فاصله زمین و اسمونِ تو کمه
میگن تو این شبها ملائک و فرشته ها بسوی زمین میان تا ما رو به تو نزدیکتر کنن
میگن تو این شبها اسمون تو پراز گوش میشه تا درد و رنج و ارزوهای مارو بشنوه و به گوش تو برسونه
خدایا میگن تو این شبها، میری تو اتاق کارت. پشت میزکارت میشینی و قلم سرنوشت رو برمیداری و سناریوی سرنوشت ما روبازنویسی می کنی
خدایا سرنوشت خوبی برامون مقدر کن . راستی خداجون حتما یه پاکن هم تو کشوی میزت داری لطفا پاکنت رو بردار،زشتیها ، بدیها ، الودگیها و رو پاک کن
خدایا دل مادرهای شکسته رو شاد کن چون غم یه مادر برای فرزندش از هر نوع که باشه خیلی سنگینه
خدایا تمامی بیماران رو شفا بده واشک چشم کودکان رو پاک کن و به دلهای ما ارامش عطا کن
من در این شبها هم مثل شبهای گذشته بازم نردبون خیالمو باز می کنم و اونو به افلاک تو تکیه میدم و مثل هرشب بازم پله پله با پسرم میاییم بالا تا به در قلعه ی تو برسیم توی این شبهای مقدس علی من خسته نمیشه چون فرشته ها اونو بغلش میکنن و یه راست میارنش در قلعه ی تو کسی چی میدونه شاید اونا شفاعت علی رو پیش تو بکنن !
تو این شبها یقین دارم که نردبانهای زیادی سر به اسمون کشیده و یقین دارم که فرشته ها فقط تو دستشون نامه دارن
یه اسمون پراز نامه و فرشته !
خدایا من هر شب به قلعه ی توکه از جنس ابر هست سر میزنم و پشت در خونت میشینم هی بدر قلعه ی تو مشت میکوبم وقتی خودم خسته شدم علی میاد مشت میکوبه ما به نوبت هر شب این کارو میکنیم من هر شب که میام صدای خنده ی تورو میشنوم میدونم که تو خونه هستس اما نمیدونم چرا درو باز نمی کنی اخه من و علی صدای خنده ی تو رو میشنویم
اما امشب با شبهای دیگه خیلی فرق میکنه . من و علی محکم تر و با شوق بیشتری در خونه ی تو رو میزنیم
خدایا در خونتو تو این شبهای مقدس برامون باز کن هی نگو یاسمن برو هنوز وقتش نیست !
میدونم که امشب سرت خیلی شلوغه ، میدونم همه ی دردمندا درخونه ی تو به بست نشسته ان اما منوو دردمندایی مثل منو فراموش نکن
یه روزیه نفر به من گفت :اگه میخوای دعات مستجاب بشه باید از ته دل دعا کنی و به قولی دلت شکسته باشه خدای مهربون دل یاسمن شکسته ، شکسته تر از اونی که فکرش رو بکنی
من وعلی در این شبها باشوق و ذوق بیشتری پیش تومیاییم چون انگاری در این شبها بارعام دادی و همه ی بندگانت رو می پذیری
تو این شبها حتی اسمونِ تو هم دلش برای ما زمینیها میسوزه ومیاد پایین ترو قلعه ی تو رو به ما نزدیکتر میکنه تا اونچه که اروم با خودمون زمزمه میکنیم رو بشنوه و ارزو هامونو به تو بگه
خدا یا من و علی و همه ی دوستانی که همدرد پسر من هستند منتظریم، منتظرِیه دستمال، دستمالی از جنس ابریشم خالص، دستمالی که نرمِ نرم باشه همون دستمالی که قولشو خیلی وقت به ما دادی تا بااون دستمال شیشه ی چشمای تاریک و غبار گرفته ی علی ونازنین ، الهام ، محمدومحمد صادق و سایر دوستان رو پاک کنم
خدایا تو این شبها که همه در حال نجوا و راز و نیاز با تو هستند امید هیچ کس رو ناامید نکن چون زندگی بدون امید میسر نیست