انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران
  • پرتال
  • انجمن
    • مشاهده ارسال های جدید
    • مشاهده ارسالهای امروز
  • لیست اعضا
  • جستجو
  • تقویم
  • راهنما
  • زمان کنونی: 1404 / 2 / 30، 03:40 عصر
  • A+
  • A
  • A-
درود مهمان گرامی! ورود ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
قابل توجه مهمانان بازدید کننده: با اتخاذ تدابیر و ارائه اعلام شماره حساب بانکی که در ذیل به آن اشاره شده با حفظ ارزش ها و كرامات والای انسانی و تكیه بر مشاركت و همكاری نزدیك شما اعضاء و بازدیدکنندگان درحمایت وکمک به تأمین حداقل نیازهای اساسی این قشر کم بینا، نابینا وكم درآمد، ماراحمایت ویاری نمائید. شماره حساب کارت شتاب بانک رفاه کارگران به شماره: 5894631500966528 به نام حاج آقا ابراهیمی وجوه خود را واریز نمائید. ««در صورت ثبت نام دراین انجمن حتما ازنام کاربری فارسی استفاده نمائید (انتخاب نام کاربری با زبان انگلیسی تائید و فعال نمیگردد) جهت تائید و فعال سازی نام کاربری خود با شماره 09389502752 بنام محسن سروش راس ساعت 10 الی 11صبح بجز روزهای تعطیل تماس حاصل نمائید.»» ایمیل انجمن: FORUM.RPSIRAN.IR@GMAIL.COM

انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران › بخش مخصوص اعضاء › هنرمندان
[دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ

حالت‌های نمایش موضوع
[دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ
علی کوچولو آفلاین
عضو نوزاد
*
ارسال‌ها: 19
تشکر اهداء کرده: 291
تشکر دریافتی: 541 بار در 56 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 3 / 1
اعتبار: 2
#62
1394 / 4 / 11، 10:30 صبح
اردو 
چند روز پیش علی جان از کانون برگشت ازتوی همون حیاط دیگه شروع کرده بود به صحبت مامان ، مامان کجایی ؟
یاسمن : تو آشپزخونه
علی :مامان ، من یه بیل و کلنگ نیاز دارم !
یاسمن :بیل و کلنگ ؟
علی : اره
یاسمن : میخوای بری کارگری کنی ؟
علی :نه مامان من میخوام برم اردو
یاسمن :مگه قراره کجا اردو بری و چه کار کنی که نیاز به بیل و کلنگ داری ؟
علی :من میخوام سه ماه برم اردو و باید کوهنوردی هم بکنم . مگه ندیدی تو فیلمها با کلنگ محکم میزنن به کوه وقتی که کلنگ محکم به کوه چسبید بعدش خودشونو بالا میکشن
چشمام از حدقه دراومد اخه سه ماه اردو اون هم کوهنوردی !!!  با خودم گفتم تو توی مسیر صاف ممکنه چاله ی جلوی پاتونبینی و زمین بخوری حالا میخوای بری کوه نوردی . حتما یکی میره بالای کوه بعدش یه طناب رو می بنده دور کمرت و تو رو میکشه بالای کوه وگرنه تو با اون وزنت  نیم متر هم نمیتونی  بالا بری !
یاسمن : علی چرت نگو یعنی تو تمام تابستون رو قراره بری اردو!
علی : نه مامان اشتباه کردم من همیشه ماه رو با روز اشتباه میکنم دیگه
یاسمن :حالا کجا میخواین برین ؟
علی :با اقای حسینی میریم روستا ، راستی مامان من کیسه خواب هم میخوام و چادر هم میخوام و یه دفتر و خودکارهم میخوام اخه اونجا نمیشه که فقط بخورم و بخوابم باید خاطراتمو هم یادداشت کنم
با خودم گفتم واقعا راست میگی تو که اهل نوشتن هم هستی !چادر هم میتونی باز و بسته کنی و حتما هم باید شب دور از خونه باشی !!!!
بهش گفتم من باید اول با اقای حسینی صحبت کنم ببینم شرایط چه جوری هست بعدش اگه اردوی خوبی بود ثبت نامت می کنم
علی :لازم نیست مامان چون من خودم برای خودم ثبت نام کردم و.....
واز سرو صدای ما جناب اختاپوس بلاخره طاقت نیاورده واز اتاق علی با خنده بیرون اومد
اختاپوس :واااای مُردم ازخنده ، علی میخواد بره کوهنوردی ! یاسمن باور کن علی خیلی بانمکه انگاری پسرت هنوز منو خوب منو نمی شناسه؟
بعدش هم بادکشهاشو چسبوند به لبه ی اُپن اشپزخونه و از دیوار بالا اومد و نشست روی اُپن
من مشغول گرفتن اب هویج  برای علی بودم اختاپوس سبد هویج رو جلوش کشید و گفت :یاسمن الان وقت خوبی هست منو به علی جان معرفی کن بهش بگو که یه قُل داری به اسم اختاپوس که با تو به دنیا اومده و همیشه با تو هست اما تو هنوز اونو ندیدی ،  بهش بگو ببینم عکس العملش چیه ؟
منم حرصم گرفت و سبد هویج رو بهش زدم تا از روی اپن بیفته اما به جای اینکه اختاپوس بیوفته سبد هویج افتاد !چون اون با یکی از بازوهاش خودشو روی اُپن نگه داشت و خودشو بالا کشید  
علی : مامان چه کار میکنی چرا سبد هویج رو پرت کردی !؟
یاسمن : ببخشید من متوجه نبودم
لیوان اب هویج رو جلوی علی گذاشتم اما اختاپوس پیش دستی کرد و لیوان اب میوه رو سر کشید و با تمسخر گفت :ممنونم حسابی چسبید و رفت تو اتاق علی ، گاهی فکر میکنم من به تغذیه ی علی رسیدگی نمی کنم بلکه دارم به تغذیه ی اختاپوس رسیدگی میکنم
به نظرم اختاپوس هم خیلی چاق شده واگه این جوری پیش بره تو کشوی لباس علی جا نمی گیره و احتمالا با کمال وقاحت میره روی تخت علی !
خلاصه اون روز کلی سر رفتن به اردو علی حرف زد و با ما کل کل کرد قرار بود شب خونه ی اقای حسینی بریم علی تمام روز رو به خاطر این قضیه خوشحال بود و دائم می گفت پاشین بریم دیر شد دیگه و...
بلاخره ما رفتیم خونه ی اقای حسینی .
 خونه ی اقای حسینی هم مثل خودش با صفا بود و صمیمی ، یه حیاط  بزرگ که توش یه باغچه داشت
اقای حسینی باغچه ی خودشو به ما نشون داد  اون تو باغچه اش  درخت هلو،آلبالو ، به و عناب و ...سبزی و بادمجون و گوجه و خیار داشت مثل یه بهشت ، بهشت کوچیک ! اقای حسینی  دو تا خیار برای منو علی از تو باغچه ش کَند وای چه خوشمزه بودن !
بلاخره صحبت از اردو شد و اقای حسینی گفتن که قراره بچه ها رو ببرن به یه روستایی که یه ابشار داره و بچه ها باید به سه گروه تقسیم بشن و هر روز یه گروه از بچه ها رو به اردو ببریم و عصر برشون میگردونیم ! پس قضیه ی چادر و کیسه خواب و بیل و کلنگ خود بخود  ملتفی شد فقط مونده خودکار و دفتر یادداشت ! اون شب به همه ی ما خیلی خوش گذشت
موقع خداحافظی همسرم ازاقای حسینی تشکر کرد و گفت پسر من با دیدن شما خیلی روحیه میگیره و این برای من یه دنیا ارزش داره ، پیش خودم گفتم والا همه با دیدن اقای حسینی روحیه می گیرن نه تنها علی !
نمیدونم این اردو کی برگزار میشه اما احتمالا علی هم به این اردو میره چون با وجود اقای حسینی خیال من راحته و دیگه اینکه یه تجربه ی جالب برای علی خواهد بود.
  
 
 
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
14 کاربر به خاطر ارسال این پست از علی کوچولو تشکر کرده‌اند:
ناتاشا, محمد81, محسن سروش, فاطمه, علیرضا, صدف, شکوفه, سعیده, سایه سایت, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز, آرمند
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


پیام‌های داخل این موضوع
[دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 5 / 26، 07:20 عصر
RE: [دلنوشته ها]ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 20، 01:21 عصر
RE: [دلنوشته ها]ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 20، 09:31 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 21، 05:33 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 21، 08:14 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 24، 11:54 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 9 / 5، 06:08 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 9 / 8، 01:20 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1393 / 9 / 16، 06:07 عصر
پاسخ: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط صدف - 1393 / 9 / 24، 12:00 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 10 / 1، 12:18 عصر
پاسخ: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط صدف - 1393 / 10 / 2، 11:20 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 10 / 18، 02:59 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 11 / 21، 11:25 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 11 / 27، 12:16 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط اراز - 1393 / 11 / 28، 12:43 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط ملیحه - 1393 / 11 / 28، 12:53 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 11 / 30، 01:21 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 12 / 10، 04:48 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1393 / 12 / 16، 06:59 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 12 / 18، 10:28 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 12 / 19، 10:36 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 12 / 20، 09:44 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 12 / 28، 08:51 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 1 / 15، 01:01 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 1 / 15، 09:03 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 1 / 17، 12:21 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 1 / 25، 12:45 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 1 / 26، 11:16 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 1 / 30، 03:44 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 2، 10:27 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 2، 10:27 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 18، 08:25 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 19، 09:37 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 22، 05:19 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 2 / 29، 06:08 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 3 / 2، 09:49 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 3 / 20، 04:21 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 3 / 23، 08:31 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 3 / 27، 07:58 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 4 / 6، 09:05 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 4 / 11، 10:30 صبح
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 4 / 16، 11:06 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 4 / 31، 11:02 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 5 / 4، 04:55 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 5 / 7، 08:40 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 5 / 21، 06:11 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 5 / 26، 05:07 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1394 / 5 / 31، 04:49 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 10 / 14، 02:23 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط علی کوچولو - 1394 / 11 / 8، 08:08 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1395 / 6 / 29، 09:25 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط قاسم - 1395 / 7 / 3، 03:08 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1395 / 7 / 4، 10:56 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1395 / 8 / 15، 04:30 عصر
RE: [دلنوشته ها] ஜ دنیای شیرین من و پسرم ஜ - توسط یاسمن - 1395 / 9 / 11، 12:29 عصر
[برش] ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط یاسمن - 1393 / 7 / 6، 10:51 عصر
ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 7 / 16، 07:12 عصر
RE: ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط یاسمن - 1393 / 7 / 22، 12:05 صبح
RE: ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 7 / 22، 07:16 عصر
. - توسط یاسمن - 1393 / 7 / 26، 06:20 عصر
ஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 7 / 28، 12:02 صبح
RE: ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 7 / 28، 12:44 صبح
RE: ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 3، 05:47 عصر
[برش] ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 9، 11:19 عصر
RE: دلنوشته های یاسمن ،مادر علی کوچولو - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 15، 01:25 عصر
RE: دنیای شیرین من و پسرم (یاسمن و علی کوچولو) - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 15، 06:34 عصر
RE: دلنوشته های یاسمن ،مادر علی کوچولو - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 15، 07:08 عصر
RE: دنیای شیرین من و پسرم (یاسمن و علی کوچولو) - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 16، 12:34 عصر
RE: دلنوشته های یاسمن ،مادر علی کوچولو - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 16، 01:06 عصر
RE: دنیای شیرین من و پسرم (یاسمن و علی کوچولو) - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 16، 02:03 عصر
RE: دنیای شیرین من و پسرم (یاسمن و علی کوچولو) - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 16، 02:34 عصر
RE: دلنوشته های یاسمن ،مادر علی کوچولو - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 16، 05:34 عصر
مادرانه - توسط علی کوچولو - 1393 / 8 / 17، 06:00 عصر
RE: مادرانه - توسط یاسمن - 1393 / 8 / 19، 10:51 صبح
[برش] ஜگــپ و گـفـت روزانـهஜ - توسط علی کوچولو - 1393 / 11 / 19، 12:12 عصر

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ
  • مشترک شدن در این موضوع
پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • پیوند سایتی RSS

تمامی حقوق مادی و معنوی برای انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران محفوظ بوده و هر گونه کپی برداری از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

حالت خطی
حالت موضوعی