1394 / 3 / 2، 09:49 صبح
امتحان املاء
چند روز پیش علی امتحان املاء داشت هر چی بهش گفتم : پاشو دفترتو بیار کمی دیکته کار کنیم از جاش بلند نشد . بعد ساعت 8 شب اومد پیش من وگفت : مامان، خانم معلممون گفته یه دیکته ی تو خونه ای باید برای فردا داشته باشین !
یاسمن : من از سر شب چند بار بهت گفتم بیا دیکته بهت بگم الان یادت اومده؟
علی : مامان خانم معلم گفته از تمام درسهای کتاب کلمات سختشو باید دیکته بنویسین !
یاسمن : الان که نمیشه از همه ی درسها بهت دیکته بگم چون تعداد درسات زیادن حالا یه دیکته از درسهای اخربهت میگم
علی: نه خانم معلمم دعوام میکنه ، من باید از هر در سی یه دیکته ی کوچولو داشته باشم و بالای هر دیکته هم بنویسم که مثلا این مربوط به کدوم درس هست
یاسمن : یعنی تو الان باید از هفده درس دیکته داشته باشی ؟
علی : نه مامان از 18 تا درس باید دیکته داشته باشم اخه درس "نیایش " هم هست
حالا تصور کنید من اون لحظه چه حالی داشتم
خلاصه شروع کردم به دیکته گفتن و علی هم خوب خسته شده بود در این بین هر چند وقت یه استراحت کوچیک هم علی کرد به درس 14 که رسیدیم علی گفت : مامان خانم همه ی تقصیرا مال توهست . اگه تو بهم میگفتی علی پاشو تکلیفتو انجام بده و مشقتو بنویس من الان این قدر خسته نمی شدم !!!!!! از فردا به من بگو کن که زود تکلیفمو بنویسم !!!!!
دلم میخواست بکشمش ! خیلی از این حرفش حرصم گرفت
یاسمن : علی وقتی این جوری حرف میزنی من حس میکنم دارم با یه کلاغ حرف میزنم ! میدونی چرا ؟
علی : برای چی ؟
یاسمن : چون کلاغها زیرک و بد جنسن عین تو ! من چند بار بهت گفتم پاشو دفترتو بیار بهت دیکته بگم ؟ چند بار گفتم علی برای فردا تکلیف چی داری ؟ چرا بلند نشدی ؟ والا وقتی پای کامپیوتر میشینی که با بیل میکانیکی هم نمیشه جابجات کرد !
بعدهم بهش گفتم : علی جان مگه تو دانش آموز نیستی؟
علی : چرا هستم
یاسمن : خب پس خودت باید کاراتو انجام بدی. مگه وقتی صندلی رو زیر پات میزاری و میری بالای یخچال و تو کابینتها و کمدها و اشکافها رودنبال شیرینی و شکلات میگردی من بهت میگم بروبگرد ؟ خودت میری پس خودت هم باید مشقتو بنویسی و منتظر من نباشی
علی : حالا مامان از فردا زود تکلیفمو انجام میدم
یاسمن : هنر میکنی که آخر سال تحصیلی مشقتو زود مینویسی ! علی جان دوشنبه ی هفته ی آینده تعطیل میشی دیگه زیاد زحمت نکش ، خیلی به موقع تصمیم گرفتی ! ( علی چهارم خرداد تعطیل میشه )
حالا که سال تحصیلی تمام شده پسر بنده به صرافت افتاده ! این قولت هم مثل قولی که در رابطه با رژیم غذاییت دادی حتما بهش عمل میکنی ! حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت !
حالا خدا روشکر که تو هفته ی گذشته کمی املاء به زور با هاش کار کردم و گرنه الان کچل شده بودم
این قدرعلی موقع دیکته گفتن نق میزنه و سر و صدارا میندازه که ادم دیوونه میشه و بعضی وقتها یه درخواستهای خاصی میکنه مثلا میگه به من دیکته بگواما دیکته رو تصحیح نکن !!! به من نمره نده ! یاسمن : این چه حرفیه میزنی ؟ اگه من دیکته رو تصحیح نکنم تو از کجا میدونی که چه کلمه ای رو غلط نوشتی ؟
علی : من از نمره دادن بدم میاد ! من دوست ندارم کلماتی رو که غلط نوشتم دوباره از اول بنویسم !
خداروشکر که این سال تحصیلی هم داره تموم میشه ، شنیدم از سال سوم قراره دوباره ملاک قبولی بچه ها ورتبه بندی شون از نظر درسی نمره باشه خدابخیر کنه البته این خوبه بچه ها باید نتیجه ی تلاششون رو ببینن
چیزی که برام خیلی عجیبه اینه که علی گاهی تراش و پاکن و خط کششو که کنارش هست رو نمی بینه ولی خوراکیهارو که من جایی میزارم که مثلا دور از دسترس علی باشه سریع پیدا میکنه گاهی فکر میکنم که اون برای پیدا کردن شیرینی و شکلات و خوردنیهایی از این قبیل گیرنده های مخصوصی داره ! و بعضی وقتها هم فکر میکنم که علی و اختاپوس برای پیدا کردن خوراکیها باهم تبانی میکنن و دستشون تو یه کاسه اس شاید واقعا اختاپوس هم اهل تنقلات باشه !!!!کسی چه میدونه !
شاید اون موقعه ایکه علی داره یواشکی دنبال خوراکی میگرده به جای ترشح مرکب سیاه بزاقش ترشح میشه و بنابراین علی دید تونلی و تار نداره!
علی هر چهار شنبه یه دونه بستنی میخوره ومحاله که این قضیه رو فراموش کنه و دائم هم روزهای هفته رو برای رسیدن به چهارشنبه میشمره و یا با ما دعوا داره که من میخوام روز خوردن بستنی مو تغییر بدم و بکنمش مثلا دوشنبه ! اما برای مشق نوشتن و درس خوندن واااااای خدااااااا
به نظرتون علی اخرش چه کاره میشه ؟
چند روز پیش علی امتحان املاء داشت هر چی بهش گفتم : پاشو دفترتو بیار کمی دیکته کار کنیم از جاش بلند نشد . بعد ساعت 8 شب اومد پیش من وگفت : مامان، خانم معلممون گفته یه دیکته ی تو خونه ای باید برای فردا داشته باشین !
یاسمن : من از سر شب چند بار بهت گفتم بیا دیکته بهت بگم الان یادت اومده؟
علی : مامان خانم معلم گفته از تمام درسهای کتاب کلمات سختشو باید دیکته بنویسین !
یاسمن : الان که نمیشه از همه ی درسها بهت دیکته بگم چون تعداد درسات زیادن حالا یه دیکته از درسهای اخربهت میگم
علی: نه خانم معلمم دعوام میکنه ، من باید از هر در سی یه دیکته ی کوچولو داشته باشم و بالای هر دیکته هم بنویسم که مثلا این مربوط به کدوم درس هست
یاسمن : یعنی تو الان باید از هفده درس دیکته داشته باشی ؟
علی : نه مامان از 18 تا درس باید دیکته داشته باشم اخه درس "نیایش " هم هست
حالا تصور کنید من اون لحظه چه حالی داشتم
خلاصه شروع کردم به دیکته گفتن و علی هم خوب خسته شده بود در این بین هر چند وقت یه استراحت کوچیک هم علی کرد به درس 14 که رسیدیم علی گفت : مامان خانم همه ی تقصیرا مال توهست . اگه تو بهم میگفتی علی پاشو تکلیفتو انجام بده و مشقتو بنویس من الان این قدر خسته نمی شدم !!!!!! از فردا به من بگو کن که زود تکلیفمو بنویسم !!!!!
دلم میخواست بکشمش ! خیلی از این حرفش حرصم گرفت
یاسمن : علی وقتی این جوری حرف میزنی من حس میکنم دارم با یه کلاغ حرف میزنم ! میدونی چرا ؟
علی : برای چی ؟
یاسمن : چون کلاغها زیرک و بد جنسن عین تو ! من چند بار بهت گفتم پاشو دفترتو بیار بهت دیکته بگم ؟ چند بار گفتم علی برای فردا تکلیف چی داری ؟ چرا بلند نشدی ؟ والا وقتی پای کامپیوتر میشینی که با بیل میکانیکی هم نمیشه جابجات کرد !
بعدهم بهش گفتم : علی جان مگه تو دانش آموز نیستی؟
علی : چرا هستم
یاسمن : خب پس خودت باید کاراتو انجام بدی. مگه وقتی صندلی رو زیر پات میزاری و میری بالای یخچال و تو کابینتها و کمدها و اشکافها رودنبال شیرینی و شکلات میگردی من بهت میگم بروبگرد ؟ خودت میری پس خودت هم باید مشقتو بنویسی و منتظر من نباشی
علی : حالا مامان از فردا زود تکلیفمو انجام میدم
یاسمن : هنر میکنی که آخر سال تحصیلی مشقتو زود مینویسی ! علی جان دوشنبه ی هفته ی آینده تعطیل میشی دیگه زیاد زحمت نکش ، خیلی به موقع تصمیم گرفتی ! ( علی چهارم خرداد تعطیل میشه )
حالا که سال تحصیلی تمام شده پسر بنده به صرافت افتاده ! این قولت هم مثل قولی که در رابطه با رژیم غذاییت دادی حتما بهش عمل میکنی ! حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت !
حالا خدا روشکر که تو هفته ی گذشته کمی املاء به زور با هاش کار کردم و گرنه الان کچل شده بودم
این قدرعلی موقع دیکته گفتن نق میزنه و سر و صدارا میندازه که ادم دیوونه میشه و بعضی وقتها یه درخواستهای خاصی میکنه مثلا میگه به من دیکته بگواما دیکته رو تصحیح نکن !!! به من نمره نده ! یاسمن : این چه حرفیه میزنی ؟ اگه من دیکته رو تصحیح نکنم تو از کجا میدونی که چه کلمه ای رو غلط نوشتی ؟
علی : من از نمره دادن بدم میاد ! من دوست ندارم کلماتی رو که غلط نوشتم دوباره از اول بنویسم !
خداروشکر که این سال تحصیلی هم داره تموم میشه ، شنیدم از سال سوم قراره دوباره ملاک قبولی بچه ها ورتبه بندی شون از نظر درسی نمره باشه خدابخیر کنه البته این خوبه بچه ها باید نتیجه ی تلاششون رو ببینن
چیزی که برام خیلی عجیبه اینه که علی گاهی تراش و پاکن و خط کششو که کنارش هست رو نمی بینه ولی خوراکیهارو که من جایی میزارم که مثلا دور از دسترس علی باشه سریع پیدا میکنه گاهی فکر میکنم که اون برای پیدا کردن شیرینی و شکلات و خوردنیهایی از این قبیل گیرنده های مخصوصی داره ! و بعضی وقتها هم فکر میکنم که علی و اختاپوس برای پیدا کردن خوراکیها باهم تبانی میکنن و دستشون تو یه کاسه اس شاید واقعا اختاپوس هم اهل تنقلات باشه !!!!کسی چه میدونه !
شاید اون موقعه ایکه علی داره یواشکی دنبال خوراکی میگرده به جای ترشح مرکب سیاه بزاقش ترشح میشه و بنابراین علی دید تونلی و تار نداره!
علی هر چهار شنبه یه دونه بستنی میخوره ومحاله که این قضیه رو فراموش کنه و دائم هم روزهای هفته رو برای رسیدن به چهارشنبه میشمره و یا با ما دعوا داره که من میخوام روز خوردن بستنی مو تغییر بدم و بکنمش مثلا دوشنبه ! اما برای مشق نوشتن و درس خوندن واااااای خدااااااا
به نظرتون علی اخرش چه کاره میشه ؟