1394 / 2 / 22، 05:19 عصر
چای دودی
امروز میخوام یه خاطره ی جالب براتون بنویسم بسه هر چی از اختاپوس و ارپی و کبودی تن علی نوشتم امروز یاسمن خوش اخلاق میشود
تو ماه گذشته به اتفاق خانواده رفتیم گردش موقع برگشتن تو مسیر توی یکی از روستاها پیاده شدیم و از قضا یکی از اهالی روستا ما رو دید و دعوت به خونه اش کرد و همسرم هم رو به من کردو گفت بیا بریم چون دل من هوس یه چای دودی کرده ما هم پذیرفتیم و رفتیم
خونه های قدیمی روستایی اینجا اکثرا خشتی و گلی هست با پنجره های کوچیک و دیوارهای دودی و سیاه وقتی داخل خونه ها میری بوی دود و روستا رو به خوبی حس میکنی
غروب بود علی اونطور که باید توی اتاق رو نمیدید و با احتیاط پاشو میکشید و کمی زمان برد تا محیط خونه رو ببینه که البته مطمئنم خوب اطرافشو نمیدید چون وضعیت روشنایی اون خونه مناسب نبود
خلاصه ما نشستیم و برامون کلوچه های زنجبیلی و چای اوردن و خداییش طعم چایش خاص و دوست داشتنی بود و به قول همسر جان بوی دود رو میتونستی کاملا در چای حس کنی و منم از چایی که خوردم لذت بردم
بلاخره برگشتیم خونه همش حس میکردم توی لباسام یه چیزی داره وول میخوره و به همسرم گفتم انگاری گرد و خاک به تنم نشسته بایداول برم دوش بگیرم!
ساعتهای ده و نیم شب بود که متوجه شدم علی خیلی به خودش ور میره و هی خودشو می خارونه تنشو نگاه کردم دیدم ای وای ضایعاتی رو دست و پاهاش هست قرمز و بزرگ مثل کهیر !خیلی ترسیدم البته ناگفته نماند که علی من حساسیت هم داره وقتی پشه هم نیشش میزنه جای نیش پشه خیلی ورم میکنه و قرمز میشه
اولش بهش شربت دیفن هیدرامین دادم و زنگ زدم به خانم دکتر که متخصص اطفال بود و بهش گفتم :پسرم کهیر زده
خانم دکتر هم گفت حتما علی جان یه چیز جدیدی خورده که بهش حساسیت داشته یا شایدبا یه چیز جدید در تماس بوده و شربت دیفن هیدرامین خوب بود ه که بهش دادی اما یه قرص هیدروکسی زین هم بهش بده . اصلا برای این که خیالتون راحت بشه علی جان رو بیار ببینمش !
گفتم: خانم دکترفعلا که کهیرش زیاد منتشر نیست مزاحمتون نمیشم اما اگه کهیرش بیشتر شد میارمش خدمتتون!
تن علی خوب نشد که هیچ بنده وهمسرو دخترم هم دچار این ضایعات شدیم ! وای که عجب خارشی داشتن ! توی محیط ما که چیز جدیدی وارد نشده بود و کلوچه ی زنجبیلی رو ما قبلا هم میخوردیم
یه دفعه همسرم زد زیر خنده گفت خانم اینا کهیر نیستن اینا جای نیش کک هستن !!!!با تعجب گفتم : کک ؟ کک از کجا ما که کک نداشتیم
دخترم : از خونه ای که امروز رفتیم و چای دودی خوردیییییییییییییییییم !
خلاصه همسر جان و دخترم که از خنده ریسه رفته بودن که من زنگ زده بودم و به دکتر گفته بودم پسرم کهیر زده وهمسرم گفت یاسمن چه خوب بود علی رو میبردی اونجا بعدش اونا میفهمیدن که اون جای نیش کک هست و تو ساعت ده ونیم شب برای نیش ککها رفتی بیمارستان ! البته خداییش راست میگفت اینجوری خیلی ضایع میشدم شانس اوردم که علی رو نبردم بیمارستان
وای خدای من نمیدونم که تا به حال شما دوستان تجربه ی نیش کک رو داشتین یا نه ؟ وحشتناک میخاررررره!
خلاصه ما هر روز دوش میگرفتیم و لباسهامونو عوض کردیم اماانگاری به همین راحتیها نمیشد از دست ککها خلاص بشیم رفتیم لباسامونو تو ی کیسه زباله کردیم و تا تونستیم حشره کش بهش زدیم اما انگاری باز هم اونا وجود داشتن
یاد کارتن پلنگ صورتی افتادم که یه کک افتاده بود تو بدنش بیچاره از دست کک رفت به کارواش وبعد موهاشو همه رو از ته زد و هر کار که کرداز دست کک خلاص نشد اخر سرخودشو انداخت تو یه رودخونه!
وضعیت ما هم درست شده بود عین پلنگ صورتی !اما با این تفاوت که ما خودمونو نمی تونستیم تو رودخونه بندازیم!
اصلا خواب نداشتیم کار من شده بود که یه پماد کالامین دی رو بردارم بمالم روی تن خودم و علی ! حرصم گرفته بود با همسر جان دعوا کردم از بس که جنابعالی شکمو تشریف دارین و گرنه ما الان گرفتار این مصیبت نبودیم
علی هم این قدر حرصش گرفته بود که عاقبت استیناشوبالا زد و چاقو رو برداشت !
گفتم علی میخوای چه کار کنی ؟ گفت میخوام برم به جنگ ککها !
تا دلتون بخواد خندیدیم گفتم مامان کک ها کوچیکن وتونمی تونی اونا رو ببینی یه طوری استیناتو بالا زدی و چاقو برداشتی که انگاری میخوای بری شتر بکشی بشین سرجات!
علی از حرص گفت : مامان این ککها جنگلی هستن من باید بکشمشون !
ماتایه هفته با ککها درگیر بودیم
در نهایت یه چیز به ذهنم رسید و اون اینکه با لباس بریم زیر دوش حموم 10 دقیقه زیر دوش بمونیم و تا ککها سنگین بشن و نتونن بپرن و بعد هم لباسهارو بلافاصله بندازم تو ماشین لباسشویی تا بمیرن و همین کارو هم کردم و اینگونه شد که یاسمن و علی کوچولو بر لشکر ککهای مزاحم فائق امدندی !!!
یه بار دیگه هم خیر سرمون رفته بودیم سفر شمال ! چه سفری واقعا که اون سفر هم به یادگارموند و خاطره انگیز شد
یادم میاد شب رسیدیم به محمود اباد خیلی خسته بودیم هر چی گشتیم که سه تا ویلا یا سه تاسوئیت جدا پیدا کنیم نتونستیم چون خواهرام هم با ما بودن و یکیشون بچه ی کوچیک داشت ما میخواستیم راحت باشیم بنابراین فکر کردیم سه تا ویلا یا سه تا سویئت کنار هم بگیریم اما چون اون فصل سال شلوغ بود نتونستیم سوئیت و ویلایی که نزدیک هم باشن رو پیدا کنیم کلی گشیتم تا بلاخره ی یه ویلای دوطبقه ی ترو تمیزپیدا کردیم و اجاره کردیم و هر سه خانواده مجبور شدیم باهم توش اتراق کنیم
چشمتون روز بد نبینه شام خوردیم و خوابیدیم تازه من قرص خواب هم خورده بودم چون هم جام عوض شده بود و هم اینکه خیلی خسته بودم و من وقتی خیلی خسته هستم خوابم نمی بره بنابراین قرص خواب خوردم که یه خواب راحت داشته باشم اما....
نصف شبی همه بلند شده بودیم و خودمونو میخواروندیم دیوونه شده بدیم توی اون ویلا کک داشت . چیزی که اصلا تصورش رو هم نمی تونستی بکنی یه ویلای شیک و بزرگ پر از کک ! من نمیدونم که مسافرهای قبلی اونا اورده بودن یا اینکه چون اون منطقه رطوبت و نم داشت این جوری بود اما اون منطقه همیشه نم داره و ما قبلا هم اونجا رفته بودیم همچین معضللی رو نداشتیم این سفر هم زهر مارمون شده ما فقط پماد دستمون بود و حشره کش !
امروز میخوام یه خاطره ی جالب براتون بنویسم بسه هر چی از اختاپوس و ارپی و کبودی تن علی نوشتم امروز یاسمن خوش اخلاق میشود
تو ماه گذشته به اتفاق خانواده رفتیم گردش موقع برگشتن تو مسیر توی یکی از روستاها پیاده شدیم و از قضا یکی از اهالی روستا ما رو دید و دعوت به خونه اش کرد و همسرم هم رو به من کردو گفت بیا بریم چون دل من هوس یه چای دودی کرده ما هم پذیرفتیم و رفتیم
خونه های قدیمی روستایی اینجا اکثرا خشتی و گلی هست با پنجره های کوچیک و دیوارهای دودی و سیاه وقتی داخل خونه ها میری بوی دود و روستا رو به خوبی حس میکنی
غروب بود علی اونطور که باید توی اتاق رو نمیدید و با احتیاط پاشو میکشید و کمی زمان برد تا محیط خونه رو ببینه که البته مطمئنم خوب اطرافشو نمیدید چون وضعیت روشنایی اون خونه مناسب نبود
خلاصه ما نشستیم و برامون کلوچه های زنجبیلی و چای اوردن و خداییش طعم چایش خاص و دوست داشتنی بود و به قول همسر جان بوی دود رو میتونستی کاملا در چای حس کنی و منم از چایی که خوردم لذت بردم
بلاخره برگشتیم خونه همش حس میکردم توی لباسام یه چیزی داره وول میخوره و به همسرم گفتم انگاری گرد و خاک به تنم نشسته بایداول برم دوش بگیرم!
ساعتهای ده و نیم شب بود که متوجه شدم علی خیلی به خودش ور میره و هی خودشو می خارونه تنشو نگاه کردم دیدم ای وای ضایعاتی رو دست و پاهاش هست قرمز و بزرگ مثل کهیر !خیلی ترسیدم البته ناگفته نماند که علی من حساسیت هم داره وقتی پشه هم نیشش میزنه جای نیش پشه خیلی ورم میکنه و قرمز میشه
اولش بهش شربت دیفن هیدرامین دادم و زنگ زدم به خانم دکتر که متخصص اطفال بود و بهش گفتم :پسرم کهیر زده
خانم دکتر هم گفت حتما علی جان یه چیز جدیدی خورده که بهش حساسیت داشته یا شایدبا یه چیز جدید در تماس بوده و شربت دیفن هیدرامین خوب بود ه که بهش دادی اما یه قرص هیدروکسی زین هم بهش بده . اصلا برای این که خیالتون راحت بشه علی جان رو بیار ببینمش !
گفتم: خانم دکترفعلا که کهیرش زیاد منتشر نیست مزاحمتون نمیشم اما اگه کهیرش بیشتر شد میارمش خدمتتون!
تن علی خوب نشد که هیچ بنده وهمسرو دخترم هم دچار این ضایعات شدیم ! وای که عجب خارشی داشتن ! توی محیط ما که چیز جدیدی وارد نشده بود و کلوچه ی زنجبیلی رو ما قبلا هم میخوردیم
یه دفعه همسرم زد زیر خنده گفت خانم اینا کهیر نیستن اینا جای نیش کک هستن !!!!با تعجب گفتم : کک ؟ کک از کجا ما که کک نداشتیم
دخترم : از خونه ای که امروز رفتیم و چای دودی خوردیییییییییییییییییم !
خلاصه همسر جان و دخترم که از خنده ریسه رفته بودن که من زنگ زده بودم و به دکتر گفته بودم پسرم کهیر زده وهمسرم گفت یاسمن چه خوب بود علی رو میبردی اونجا بعدش اونا میفهمیدن که اون جای نیش کک هست و تو ساعت ده ونیم شب برای نیش ککها رفتی بیمارستان ! البته خداییش راست میگفت اینجوری خیلی ضایع میشدم شانس اوردم که علی رو نبردم بیمارستان
وای خدای من نمیدونم که تا به حال شما دوستان تجربه ی نیش کک رو داشتین یا نه ؟ وحشتناک میخاررررره!
خلاصه ما هر روز دوش میگرفتیم و لباسهامونو عوض کردیم اماانگاری به همین راحتیها نمیشد از دست ککها خلاص بشیم رفتیم لباسامونو تو ی کیسه زباله کردیم و تا تونستیم حشره کش بهش زدیم اما انگاری باز هم اونا وجود داشتن
یاد کارتن پلنگ صورتی افتادم که یه کک افتاده بود تو بدنش بیچاره از دست کک رفت به کارواش وبعد موهاشو همه رو از ته زد و هر کار که کرداز دست کک خلاص نشد اخر سرخودشو انداخت تو یه رودخونه!
وضعیت ما هم درست شده بود عین پلنگ صورتی !اما با این تفاوت که ما خودمونو نمی تونستیم تو رودخونه بندازیم!
اصلا خواب نداشتیم کار من شده بود که یه پماد کالامین دی رو بردارم بمالم روی تن خودم و علی ! حرصم گرفته بود با همسر جان دعوا کردم از بس که جنابعالی شکمو تشریف دارین و گرنه ما الان گرفتار این مصیبت نبودیم
علی هم این قدر حرصش گرفته بود که عاقبت استیناشوبالا زد و چاقو رو برداشت !
گفتم علی میخوای چه کار کنی ؟ گفت میخوام برم به جنگ ککها !
تا دلتون بخواد خندیدیم گفتم مامان کک ها کوچیکن وتونمی تونی اونا رو ببینی یه طوری استیناتو بالا زدی و چاقو برداشتی که انگاری میخوای بری شتر بکشی بشین سرجات!
علی از حرص گفت : مامان این ککها جنگلی هستن من باید بکشمشون !
ماتایه هفته با ککها درگیر بودیم
در نهایت یه چیز به ذهنم رسید و اون اینکه با لباس بریم زیر دوش حموم 10 دقیقه زیر دوش بمونیم و تا ککها سنگین بشن و نتونن بپرن و بعد هم لباسهارو بلافاصله بندازم تو ماشین لباسشویی تا بمیرن و همین کارو هم کردم و اینگونه شد که یاسمن و علی کوچولو بر لشکر ککهای مزاحم فائق امدندی !!!
یه بار دیگه هم خیر سرمون رفته بودیم سفر شمال ! چه سفری واقعا که اون سفر هم به یادگارموند و خاطره انگیز شد
یادم میاد شب رسیدیم به محمود اباد خیلی خسته بودیم هر چی گشتیم که سه تا ویلا یا سه تاسوئیت جدا پیدا کنیم نتونستیم چون خواهرام هم با ما بودن و یکیشون بچه ی کوچیک داشت ما میخواستیم راحت باشیم بنابراین فکر کردیم سه تا ویلا یا سه تا سویئت کنار هم بگیریم اما چون اون فصل سال شلوغ بود نتونستیم سوئیت و ویلایی که نزدیک هم باشن رو پیدا کنیم کلی گشیتم تا بلاخره ی یه ویلای دوطبقه ی ترو تمیزپیدا کردیم و اجاره کردیم و هر سه خانواده مجبور شدیم باهم توش اتراق کنیم
چشمتون روز بد نبینه شام خوردیم و خوابیدیم تازه من قرص خواب هم خورده بودم چون هم جام عوض شده بود و هم اینکه خیلی خسته بودم و من وقتی خیلی خسته هستم خوابم نمی بره بنابراین قرص خواب خوردم که یه خواب راحت داشته باشم اما....
نصف شبی همه بلند شده بودیم و خودمونو میخواروندیم دیوونه شده بدیم توی اون ویلا کک داشت . چیزی که اصلا تصورش رو هم نمی تونستی بکنی یه ویلای شیک و بزرگ پر از کک ! من نمیدونم که مسافرهای قبلی اونا اورده بودن یا اینکه چون اون منطقه رطوبت و نم داشت این جوری بود اما اون منطقه همیشه نم داره و ما قبلا هم اونجا رفته بودیم همچین معضللی رو نداشتیم این سفر هم زهر مارمون شده ما فقط پماد دستمون بود و حشره کش !