1394 / 2 / 2، 10:27 صبح
دلنوشته ای برای معلم
چند روز پیش علی کلی درس و مشق داشت مشقشو نوشت و بعد هم شروع به بازی و کامپیوتر و... بعد تازه ساعت 9شب یادش اومده بود که باید هدیه های اسمانی بخونه ، قرآن بخونه و فارسی هم امتحان داره !!!!
دلم میخواست خفه اش کنم یه منفی بهش دادم ( حالا نکه خیلی هم این منفی ها تاثیری براش داره ) بعدش قول داد که هر وقت از مدرسه میاد اول بگه چه کارایی باید انجام بده فکرکنم از اول سال تا به حال این دفعه ی هزارم هست که قول میده همون اول برنامه ی فرداشو بگه تا عقب نمونه !
هر وقت هم میگم علی چراحواست جمع نیست ؟ چرانصف شبی یادت میاد که باید چه کار کنی ؟
میگه : مامان تقصیر بچه هاست اونا زیاد سرو صدا می کردن من سر درد گرفتم و یادم میره باید چه کار کنم !!!؟
حتی پیش اومده که گاهی اصلا یادش نبوده که مشق چی باید بنویسه که من با معلمش تماس گرفتم و مشق علی رو پرسیدم !
دیروز که از مدرسه اومد همون اول کیفشو باز کرد و یه برگه به من نشون داد با این عنوان "دلنوشته ای برای معلم "
یاسمن :این مربوط به خودت میشه و خودت باید بنویسی
علی : مامان من نمیدونم چی بنویسم
یاسمن :میتونی هر چیزی که دلت خواست رو برای معلمت بنویسی
علی : مامان این خیلی سخته
یاسمن :اولا که سخت نیست دوما اگر فکر میکنی سخته ننویس مهم نیست
علی : مامان باید بنویسم اگه ننویسم دعوام میکنن
یاسمن پس مشکل خودت هست
خلاصه علی تا ده شب هی لفت داد و غر زد که من کمکش کنم وقتی که دید خبری نیست نشست و خودش این مطلب رو برای معلمش نوشت من دلنوشته ی علی رو بدون هیچ تغییری براتون می نویسم
سلام معلم
تو معلم خوبی هستی
تومارا تنبیه کردی چون ما سرو صدا میکردیم .تو گفتی ده بار از روی کوشا و نوشا بنویسیم
تو به ما قرآن یاد دادی
معلم عزیزم اول فارسی برای ما سخت بود .بعد فارسی برای ما آسان شد
معلم عزیزم تو به ما همه چیز یاد دادی
شما برای ما عزیز هستی
در انتها هم یه قلب برای معلمش با مداد رنگی قرمز کشید .
پیشاپیش روز معلم مبارک
چند روز پیش علی کلی درس و مشق داشت مشقشو نوشت و بعد هم شروع به بازی و کامپیوتر و... بعد تازه ساعت 9شب یادش اومده بود که باید هدیه های اسمانی بخونه ، قرآن بخونه و فارسی هم امتحان داره !!!!
دلم میخواست خفه اش کنم یه منفی بهش دادم ( حالا نکه خیلی هم این منفی ها تاثیری براش داره ) بعدش قول داد که هر وقت از مدرسه میاد اول بگه چه کارایی باید انجام بده فکرکنم از اول سال تا به حال این دفعه ی هزارم هست که قول میده همون اول برنامه ی فرداشو بگه تا عقب نمونه !
هر وقت هم میگم علی چراحواست جمع نیست ؟ چرانصف شبی یادت میاد که باید چه کار کنی ؟
میگه : مامان تقصیر بچه هاست اونا زیاد سرو صدا می کردن من سر درد گرفتم و یادم میره باید چه کار کنم !!!؟
حتی پیش اومده که گاهی اصلا یادش نبوده که مشق چی باید بنویسه که من با معلمش تماس گرفتم و مشق علی رو پرسیدم !
دیروز که از مدرسه اومد همون اول کیفشو باز کرد و یه برگه به من نشون داد با این عنوان "دلنوشته ای برای معلم "
یاسمن :این مربوط به خودت میشه و خودت باید بنویسی
علی : مامان من نمیدونم چی بنویسم
یاسمن :میتونی هر چیزی که دلت خواست رو برای معلمت بنویسی
علی : مامان این خیلی سخته
یاسمن :اولا که سخت نیست دوما اگر فکر میکنی سخته ننویس مهم نیست
علی : مامان باید بنویسم اگه ننویسم دعوام میکنن
یاسمن پس مشکل خودت هست
خلاصه علی تا ده شب هی لفت داد و غر زد که من کمکش کنم وقتی که دید خبری نیست نشست و خودش این مطلب رو برای معلمش نوشت من دلنوشته ی علی رو بدون هیچ تغییری براتون می نویسم
سلام معلم
تو معلم خوبی هستی
تومارا تنبیه کردی چون ما سرو صدا میکردیم .تو گفتی ده بار از روی کوشا و نوشا بنویسیم
تو به ما قرآن یاد دادی
معلم عزیزم اول فارسی برای ما سخت بود .بعد فارسی برای ما آسان شد
معلم عزیزم تو به ما همه چیز یاد دادی
شما برای ما عزیز هستی
در انتها هم یه قلب برای معلمش با مداد رنگی قرمز کشید .
پیشاپیش روز معلم مبارک