1394 / 1 / 26، 11:16 صبح
چگونه با کودکم رفتار کنم
توی سفری که اخیرا به مشهد داشتم به توصیه ی خواهر گوهر تاجم یه کتاب خریدم "چگونه با کودکم رفتار کنم "
کتاب جالبی هست البته من هنوز تمومش نکردم چون کتاب بسیار قطوریست
راستش ما همیشه تو خونه سر هر چیزی باید با علی کل کل کنیم که: علی برو بخواب ، علی باید بیدارشی ، علی مشقتو بنویس ، علی لباساتوبپوش ، علی از پای کامپیوتر بلند شو ، علی مسواک بزن و....
حالا یه چند روزی هست که من براساس این کتاب یه جدول درست کردم و توقعاتی رو که از علی دارم رو توی این جدول نوشتم ، که باید علی با زنگ ساعت بیدار بشه و سر ساعت مشقشو بنویسه و مسواکشو بزنه و.....
یکی از معضلات من با علی اینه که علی از ساعت متنفره ! چون ساعت اونو وادار میکنه که به خودش بجنبه و یه جورایی ساعتها قانون مدار هستن بنابراین علی اصلا حاضر نبود در برنامه ریزیها از ساعت استفاده کنیم . اما من یه دروغ مصلحتی گفتم شاید هم بشه اسمش رو گذاشت سیاست !
من بهش گفتم این کتاب رو رئیس مدرسه و اقای حسینی به من دادن و گفتن از فردا برای علی جون برنامه ریزی کنید و در برنامه ریزیهاتون ساعت هم باید مشخص بشه !بنابراین علی چیزی نگفت و فقط لب و لوچش باد کرد فقط با حرص گفت : حالا دیگه بهت کتاب و ساعت هم میدن !
دو روز اول همه چیز خوب بود علی جایزه گرفت و همه چیز سر ساعت خودش انجام شد اما روز سوم گفت : من از ساعت بدم میاد ، از قانون هم بدم میاد کی گفته که خونه باید قانون داشته باشه ؟ من قانون رو دوست نداررررررم بعدش هم رفت برگه ی امتیازاتشو پاره کرد !
منم گفتم : خب حالا که این طور شد باید تنبیه بشی فردا حق نداری از کامپیوتر استفاده کنی!
واکنش علی مثل همیشه تند بود ....و بنده هم کوتاه نیومدم و فرداش نزاشتم کامپیوتر بازی کنه !
نمیدونم که علی این روش رو بپذیره یا نه؟ چون علی یه جورایی ادم رو دور میزنه به قول خواهرم اون با هوش و در عین حال تنبله !
حالا بشنوید از مرغ توی فر :
چند روز پیش یه اتفاق جالب افتاد من برای نها ر یه مرغ تو فر گذاشتم واکنش علی جالب بود وقتی از مدرسه اومد و فهمید نهار مرغ داریم وسط حال خونه غش کرد چه غشی ! تا مدتها علی جان بیهوش بود !
وقتی سفره رو انداختیم به جای این که نهارش رو بخوره گفت:مامان فردا برام مرغ چوبی درست میکنی !
یاسمن : نمیشه که هر روز مرغ بخوریم حالت تهوع میگیریم
علی : خب پیتزا درست کن مامان
یاسمن : علی حالا نهارتو بخور سرد میشه از الان برای فردا تصمیم نگیر بعدش درموردش صحبت میکنیم
خلاصه همه مشغول خوردن بودیم یه دفعه علی نگاهی به دیس مرغ کرد و چشماش از حدقه دراومد و گفت : بسه دیگه ، چه خبرتونه ، تموم مرغ رو خوردین ، حالا من شام چی بخورم !!!
بعدش هم دیس مرغ رو برداشت رفت تو اشپزخونه قایمش کرد تا شام هم چیزی برای خوردن داشته باشه !