1393 / 12 / 19، 10:36 صبح
دیدار با اپتومتریست
دیروز بلاخره موفق شدم علی رو ببرم بینایی سنجی .حقیقتش از وقتی سروکله ی اختاپوس توزندگی من پیدا شده ازهمه ی چشم پزشکها ، عینک فروشیها و اپتومتریستها بیزارم .اصلا متنفرم دوست دارم مسیرمو عوض کنم تا نبینمشون ، حس می کنم نفس تنگی میگیرم !خیلی جالبه ایراد کار از جای دیگه هست اما من از بقیه بیزارم ! شاید علتش این باشه که این گروه واقعیت رو درباره ی اختاپوس رک وصریح به من میگن و من از واقعیت این موضوع میترسم و فراری هستم
خلاصه رفتیم پیش خانم .....
علی روی صندلی نشست و دل من لبالب از دلهره! وقتی خانم بینایی سنج علائم رو از علی می پرسید من ناخداگاه از روی صندلی بلند شدم تا ببینم علی چی میگه !انگاری وقتی نشسته بودم نمی تونستم ببینم وبشنوم!!!!
شاید باورتون نشه نسبت به دفعه ی قبل علی خیلی بهتر جواب داد حتی خانم بینایی سنج هم تعجب کرد ! شاید فکر کنید من... !چون مگه میشه کسی مشکل ژنتیکی داشته باشه و بینایش اینجوری نوسان داشته باشه !
دید علی درست مثل دوسال پیش که ازش ازمون بینایی گرفتن بود من با خودم فکر میکنم شاید به خاطر حضور اقای حسینی در زندگی ما ست !
شاید به خاطر زعفرون وزردچوبه هست وشربت مولتی ویتامین !
باورتون نمیشه چه خوشحال شدم دلم میخواست خانم بینایی سنج رو تو بغلم بگیرم وغرق بوسه کنم .دلم میخواست صورتشو گاز بگیرم !!!عین دیوونه ها
دلم میخواست تو اتاقش بالا و پایین بپرم و پنجره ی رو به خیابون رو باز کنم و جیغ بکشم و بگم :اهای مردم دید پسر من بهتر شده !
خدایا این فرهنگ جیغ کشیدن رو در اجتماع ما یه جوری باب کن که من هر وقت دلم خواست جیغ بکشم !
خلاصه در رابطه با تیرگی عینکش و اینکه علی زمین میخوره هم باهاش صحبت کردم .و اون بامن طبقه ی پایین اومد و با آقای عینک ساز صحبت کرد وایشون برگه ای بیرون آورد که نشون میداد محصولات جدیدی در سال2015تولید و وارد شده که شیشه هاش روشن هست و جلوی نورخورشید رو میگیره و گفتن خودشون این شیشه رو ندارن باید فردا تهران زنگ بزنن و هماهنگیها رو انجام بدن و خبرشو به ما بدن
و ما منتظریم .امیدوارم مشکل تیرگی عینک علی برطرف بشه وهم علی آسوده بشه وهم ما
میدونین از بینایی سنجه خوشم اومد از اون ادمایی بود که نسبت به احساسات طرف مقابلش بازخورد نشون میداد ، میتونستی بفهمی درک بالایی داره .
دیدین بعضی از گروههای پزشکی چقدر سرد و خشک و بیروح هستن وزمانی که در اوج غم، نیاز داری که تورو بفهمن اما با انسان عین یک دیوار برخورد میکنن !!!
چقدر از این جور ادمها بدم میاد
خلاصه بعد از مدتها منو همسرم از بینایی سنجی با دل خوش بیرون اومدیم .بیچاره همسرم می گفت: خانم تا میتونی بهش زعفرون و اب هویج بده و چقدر خدا رو شکر میکرد
خداجون متشکرم 93/12/19
دیروز بلاخره موفق شدم علی رو ببرم بینایی سنجی .حقیقتش از وقتی سروکله ی اختاپوس توزندگی من پیدا شده ازهمه ی چشم پزشکها ، عینک فروشیها و اپتومتریستها بیزارم .اصلا متنفرم دوست دارم مسیرمو عوض کنم تا نبینمشون ، حس می کنم نفس تنگی میگیرم !خیلی جالبه ایراد کار از جای دیگه هست اما من از بقیه بیزارم ! شاید علتش این باشه که این گروه واقعیت رو درباره ی اختاپوس رک وصریح به من میگن و من از واقعیت این موضوع میترسم و فراری هستم
خلاصه رفتیم پیش خانم .....
علی روی صندلی نشست و دل من لبالب از دلهره! وقتی خانم بینایی سنج علائم رو از علی می پرسید من ناخداگاه از روی صندلی بلند شدم تا ببینم علی چی میگه !انگاری وقتی نشسته بودم نمی تونستم ببینم وبشنوم!!!!
شاید باورتون نشه نسبت به دفعه ی قبل علی خیلی بهتر جواب داد حتی خانم بینایی سنج هم تعجب کرد ! شاید فکر کنید من... !چون مگه میشه کسی مشکل ژنتیکی داشته باشه و بینایش اینجوری نوسان داشته باشه !
دید علی درست مثل دوسال پیش که ازش ازمون بینایی گرفتن بود من با خودم فکر میکنم شاید به خاطر حضور اقای حسینی در زندگی ما ست !
شاید به خاطر زعفرون وزردچوبه هست وشربت مولتی ویتامین !
باورتون نمیشه چه خوشحال شدم دلم میخواست خانم بینایی سنج رو تو بغلم بگیرم وغرق بوسه کنم .دلم میخواست صورتشو گاز بگیرم !!!عین دیوونه ها
دلم میخواست تو اتاقش بالا و پایین بپرم و پنجره ی رو به خیابون رو باز کنم و جیغ بکشم و بگم :اهای مردم دید پسر من بهتر شده !
خدایا این فرهنگ جیغ کشیدن رو در اجتماع ما یه جوری باب کن که من هر وقت دلم خواست جیغ بکشم !
خلاصه در رابطه با تیرگی عینکش و اینکه علی زمین میخوره هم باهاش صحبت کردم .و اون بامن طبقه ی پایین اومد و با آقای عینک ساز صحبت کرد وایشون برگه ای بیرون آورد که نشون میداد محصولات جدیدی در سال2015تولید و وارد شده که شیشه هاش روشن هست و جلوی نورخورشید رو میگیره و گفتن خودشون این شیشه رو ندارن باید فردا تهران زنگ بزنن و هماهنگیها رو انجام بدن و خبرشو به ما بدن
و ما منتظریم .امیدوارم مشکل تیرگی عینک علی برطرف بشه وهم علی آسوده بشه وهم ما
میدونین از بینایی سنجه خوشم اومد از اون ادمایی بود که نسبت به احساسات طرف مقابلش بازخورد نشون میداد ، میتونستی بفهمی درک بالایی داره .
دیدین بعضی از گروههای پزشکی چقدر سرد و خشک و بیروح هستن وزمانی که در اوج غم، نیاز داری که تورو بفهمن اما با انسان عین یک دیوار برخورد میکنن !!!
چقدر از این جور ادمها بدم میاد
خلاصه بعد از مدتها منو همسرم از بینایی سنجی با دل خوش بیرون اومدیم .بیچاره همسرم می گفت: خانم تا میتونی بهش زعفرون و اب هویج بده و چقدر خدا رو شکر میکرد
خداجون متشکرم 93/12/19