1393 / 8 / 17، 06:00 عصر
با سلام
قصه ی ژنتیک
قصه ی ژنتیک یعنی قصه ی قهر طبیعت با تو،قصه ی خشم طبیعت با تو ، قصه ی باید هایی که نباید شد و نبایدهای که باید شد
قصه ی ژنتیک قصه ی دست و پا زدن در اقیانوس و تو میدانی در اقیانوس چه شنا بلد باشی و چه نباشی غرق میشوی !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی برخورد با دیوار عظیم چین و قصه ی ژنتیک قصه ی سقوط از بلندترین قله ی زندگیست !
قصه ی ژنتیک ، قصه ی خمیده شدن و در خود فرو رفتن یک پدر ، قصه ی برباد رفتن ارزوهای یک دخترو یک پسر ، قصه ی حسرت بازیهای کودکانه و قصه ی سوتی های ازار دهنده !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی تنها ماندن در دنیای کودکی ،نوجوانی و جوانیست به جرم قهر طبیعت با تو !
قصه ی ژنتیک ، قصه ی حضور یک سونامی غیرمترقبه و یا طوفان کاترینا ست در زندگی !
قصه ی ژنتیک یعنی دویدن و دویدن ودویدن و عاقبت به سراب رسیدن است !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی باغبان پیریست که ملخها محصولش را خورده اند !
قصه ی ژنتیک یعنی حسرت داشتن یک زندگی بدون دغدغه ،یعنی حسرت یک خواب ،خوابی راحت بدون قرص های ارام بخش !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی خیس شدن متکا از اشک سیل اسای تو در کشمش با طبیعت است !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی قهر خدا با تو و قهر تو با خودت !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی به همراه داشتن همیشگی یک درد !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی زندگی همراه با استرس و اضطراب و هزاران سوال بی جواب !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی نقاب بر چهره زدن وخندیدن در عین داشتن یک غم عمیق !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی انتظار میلیونها انسان برای رسیدن قطار علم و تکنولوژیست ،قطاری که در یک کوپه ی ان خانم و اقای ژن سوارند و در کوپه ی دیگر ان جناب سلولهای بنیادی !
خداوندا دلم از دست سپاهیان نور خون است خون!
قصه ی ژنتیک
قصه ی ژنتیک یعنی قصه ی قهر طبیعت با تو،قصه ی خشم طبیعت با تو ، قصه ی باید هایی که نباید شد و نبایدهای که باید شد
قصه ی ژنتیک قصه ی دست و پا زدن در اقیانوس و تو میدانی در اقیانوس چه شنا بلد باشی و چه نباشی غرق میشوی !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی برخورد با دیوار عظیم چین و قصه ی ژنتیک قصه ی سقوط از بلندترین قله ی زندگیست !
قصه ی ژنتیک ، قصه ی خمیده شدن و در خود فرو رفتن یک پدر ، قصه ی برباد رفتن ارزوهای یک دخترو یک پسر ، قصه ی حسرت بازیهای کودکانه و قصه ی سوتی های ازار دهنده !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی تنها ماندن در دنیای کودکی ،نوجوانی و جوانیست به جرم قهر طبیعت با تو !
قصه ی ژنتیک ، قصه ی حضور یک سونامی غیرمترقبه و یا طوفان کاترینا ست در زندگی !
قصه ی ژنتیک یعنی دویدن و دویدن ودویدن و عاقبت به سراب رسیدن است !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی باغبان پیریست که ملخها محصولش را خورده اند !
قصه ی ژنتیک یعنی حسرت داشتن یک زندگی بدون دغدغه ،یعنی حسرت یک خواب ،خوابی راحت بدون قرص های ارام بخش !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی خیس شدن متکا از اشک سیل اسای تو در کشمش با طبیعت است !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی قهر خدا با تو و قهر تو با خودت !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی به همراه داشتن همیشگی یک درد !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی زندگی همراه با استرس و اضطراب و هزاران سوال بی جواب !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی نقاب بر چهره زدن وخندیدن در عین داشتن یک غم عمیق !
قصه ی ژنتیک ،قصه ی انتظار میلیونها انسان برای رسیدن قطار علم و تکنولوژیست ،قطاری که در یک کوپه ی ان خانم و اقای ژن سوارند و در کوپه ی دیگر ان جناب سلولهای بنیادی !
خداوندا دلم از دست سپاهیان نور خون است خون!