1393 / 8 / 9، 11:19 عصر
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود !
یاسمن قورباغه بود!
یاسمن تنها توی یک خونه بود!
دل قورباغه ی ما، ابرپاره پاره بود!
اخه یک غولِ سیاه، مهمون اون شده بود!
غول کجا دیو کجا بود ؟دیو که مال قصه بود!
دیو زیر تخت علی ، سالها پنهون شده بود !
یه روزی تنگ غروب ، غول نمایون شده بود !
دلِ خاله قورباغه ، یه تیکه خون شده بود !
یاسمن گریه نکن، زاری نکن !
اینقدر قهر و دل ازاری نکن !
یاسمن صبح تا غروب ، کُنجِ خونه ، می نشست گریه میکرد!
تا اینکه یه روز به غول گفت :
اقا دیو ، آبت میدم !
نونت میدم !
یه کیسه پولت میدم !
بیا بردارو برو ! علیِ من رو رها کن و برو !
دیو سرمست و سیاه قهقه زد !
از صدای خند ه ی اقا دیوه یاسمن چنبره زد!
غوله گفت :
یاسمن دلت خوشه !
حال و احوالت خوشه !
آب و نون میخوام چه کار ؟
زرو پول میخوام چه کا ر؟
اینجا خونه ی منه !
اشیونه ی منه !
اقا دیو صبح تا غروب ، می نشست پیپ می کشید!
روی خونه ی قشنگِ یاسمن ، قیر و اندود می کشید!
علیِ تپل و مپل ، یه سره جیغ می کشید !
مامان ، این ابر سیاه، که تو چشمای منه مال چیه ؟ مال کیه؟
چرا خوب نمی بینم ؟
چرا خوب نمی دوَم ؟
چرا ضربه میخورم ؟
یاسمن گریه ش گرفت، عاقبت رفت به کنار برکه شون ، پیش افعی سیاه !
قور قور !
افعی سیاه کجایی ؟
چرا پیش من نیایی ؟
مهمون دارم یه غوله !
غولش نگو فضوله !
صبح تا غروب تو خوونه !
دنبال گیرو بونه!
پیپ میکشه فراوون !
خونه ی من زغالدون !
افعی گفت :
امشب میام سراغش !
کنار رختخوابش !
در خونتو وا بزار !
حالا منو تنها بزار !
شب شد
افعی اومد تو خونه !
بود دنبال بهوونه !
دید اقا دیوه خوابه !
خورو پُفش به راهه !
به دور دیو حلقه زد !
یه نیشِ جانانه زد !
دیو یهو از خواب پرید !
کی بود ؟ چی بود ؟ چه کار شد ؟
کی بود که دست به کار شد ؟!
اب زیرِکاه یاسمن !
افعی رو انداخت به من !
حالِ دیوه خراب شد !
دل یاسمن چه شاد شد !
تقدیم به کودکان ارپی و اشتارگات
یاسمن قورباغه بود!
یاسمن تنها توی یک خونه بود!
دل قورباغه ی ما، ابرپاره پاره بود!
اخه یک غولِ سیاه، مهمون اون شده بود!
غول کجا دیو کجا بود ؟دیو که مال قصه بود!
دیو زیر تخت علی ، سالها پنهون شده بود !
یه روزی تنگ غروب ، غول نمایون شده بود !
دلِ خاله قورباغه ، یه تیکه خون شده بود !
یاسمن گریه نکن، زاری نکن !
اینقدر قهر و دل ازاری نکن !
یاسمن صبح تا غروب ، کُنجِ خونه ، می نشست گریه میکرد!
تا اینکه یه روز به غول گفت :
اقا دیو ، آبت میدم !
نونت میدم !
یه کیسه پولت میدم !
بیا بردارو برو ! علیِ من رو رها کن و برو !
دیو سرمست و سیاه قهقه زد !
از صدای خند ه ی اقا دیوه یاسمن چنبره زد!
غوله گفت :
یاسمن دلت خوشه !
حال و احوالت خوشه !
آب و نون میخوام چه کار ؟
زرو پول میخوام چه کا ر؟
اینجا خونه ی منه !
اشیونه ی منه !
اقا دیو صبح تا غروب ، می نشست پیپ می کشید!
روی خونه ی قشنگِ یاسمن ، قیر و اندود می کشید!
علیِ تپل و مپل ، یه سره جیغ می کشید !
مامان ، این ابر سیاه، که تو چشمای منه مال چیه ؟ مال کیه؟
چرا خوب نمی بینم ؟
چرا خوب نمی دوَم ؟
چرا ضربه میخورم ؟
یاسمن گریه ش گرفت، عاقبت رفت به کنار برکه شون ، پیش افعی سیاه !
قور قور !
افعی سیاه کجایی ؟
چرا پیش من نیایی ؟
مهمون دارم یه غوله !
غولش نگو فضوله !
صبح تا غروب تو خوونه !
دنبال گیرو بونه!
پیپ میکشه فراوون !
خونه ی من زغالدون !
افعی گفت :
امشب میام سراغش !
کنار رختخوابش !
در خونتو وا بزار !
حالا منو تنها بزار !
شب شد
افعی اومد تو خونه !
بود دنبال بهوونه !
دید اقا دیوه خوابه !
خورو پُفش به راهه !
به دور دیو حلقه زد !
یه نیشِ جانانه زد !
دیو یهو از خواب پرید !
کی بود ؟ چی بود ؟ چه کار شد ؟
کی بود که دست به کار شد ؟!
اب زیرِکاه یاسمن !
افعی رو انداخت به من !
حالِ دیوه خراب شد !
دل یاسمن چه شاد شد !
تقدیم به کودکان ارپی و اشتارگات