1395 / 5 / 29، 12:05 صبح
[quote pid='53844' dateline='1471373284']
مهمانسلام دوستان من عضو انجمنم وهمه منو میشناسین اگه تو کپ پست بذاشتم منو میشناختید .نمیدونم چی بگم از کجا بگم به اینجا اومدم شاید جایی باشه که بتونم درد و دل کنم با این مشکل ارپیم .
من عاااشق شوهروخونوادمم 2بچمم ولی شوهرمم واسه من وبچهاش وقت نمیزاره صبح زود که میره سرکار عصر کارش تموم میشه ولی نمیاد خونه میشینه پیش دوستاش ساعت 10-11 شب میاد خونه, تا اون موقع شب منتظر میمونیم بیاد بعد شام بخوریم هرچی هم بهش بگیم زودتر بیا حداقل ببینیمت میگه امشب دیر شد از فردا میام .حالم داره از این کلمه بهم بخوره دیگه حاضرم دیگه ازش نپرسم که این جواب رو نشنوم
من نه خواهر نه داداش دارم نمیدونم شاید همین باعث شده شوهزم تو خونه نمونه زیاد البته اخلاقای خووب هم داره مثلا تا حالا صداش رو روی ما بلند نکرده ولی خب بعضی وقتا هم اخماش توهمه ولی با همه اینا عااشقشم
ولی واقعا دیگه روم فشاره از یه طرف مریضیم نمیزاره با کسی ارتباط داشته باشم از یه طرف هم که شوهرم اینجوری که هست خب کم محلی میکنه من نیاز عاطفیم رو با چی بدست بیارم قربون خدا برم نمیدونم چرا خوبم نمیکنه
تو این چند روزه هم میخوایم خونمون رو عوض کنیم اون لج کرده میگه من نمیام شما میخواین برین میگه هرموقع عشقم کشید میام هر موقعم نخواستم که
هی مشکل روی مشکل
از یه طرفم نمیخوام بهش بی احترامی کنم با بحث و دعوا و .
تورو خدا دعا کنین برام مشکلام حل بشه منم واسه شماها دعا میکنم این همه نوشتم ولی بازم اروم نشدم فقط یکممم
ممنون که هستین.
[/quote]
سلام دوست گرامی سختتر از هرچیزی اینه ک یکی بیاد توزندگیت سالعها و روزها و شبها تو باهاش خاطره داشته باشی دوسش داشته باشی دیوونش باشی هرلحظه نگرانش باشی گاهی کنارت باشه ذوق کنی ک دوستت داره براش مهمی، اما گاهی هم از ی غریبه باهات غریبه تره بشه ندونی توزندگیش چ جایگاهی داری و کی هستی.شبا روزا گریه کنی زجر بکشی.خدایا تو ک از دل مامریضا خبر داری تو ک از همه دردامون غصه هامون خبر داشتی و داری تو قضاوت کن خدایا.منم مثه همین دوستمون هستم چیکار کردیم ک کسی ک دوسش داشتم ازم متنفر شده دلم خیلی گرفته.
ازروز اول زندگیم جز سختی و درد چیزی تو خاطرم نیست همسرم اعتیاد داره هر کاری انجام دادم تا ترک کنه ولی نشد الان دیگه ناامیدم دیگه جون ندارم خسته خسته ام الان فهمیدم هیچکس نمیتونه کاری برام بکنه دختر5 سالشه ولی با این پدر چه جوری تربیتش کنم اگه مادر باشید میفهمید من چی میگم خدایا خودت که همه چیرو میبینی خدایا میخوام از این خونه با بچم برم ولی جور نمیشه خدایا بریدم از همه چیزو همه کس فقط تورو دارم تنهام ندار لطفا کمکم کن برای خوشبختی بچم.
مهمانسلام دوستان من عضو انجمنم وهمه منو میشناسین اگه تو کپ پست بذاشتم منو میشناختید .نمیدونم چی بگم از کجا بگم به اینجا اومدم شاید جایی باشه که بتونم درد و دل کنم با این مشکل ارپیم .
من عاااشق شوهروخونوادمم 2بچمم ولی شوهرمم واسه من وبچهاش وقت نمیزاره صبح زود که میره سرکار عصر کارش تموم میشه ولی نمیاد خونه میشینه پیش دوستاش ساعت 10-11 شب میاد خونه, تا اون موقع شب منتظر میمونیم بیاد بعد شام بخوریم هرچی هم بهش بگیم زودتر بیا حداقل ببینیمت میگه امشب دیر شد از فردا میام .حالم داره از این کلمه بهم بخوره دیگه حاضرم دیگه ازش نپرسم که این جواب رو نشنوم
من نه خواهر نه داداش دارم نمیدونم شاید همین باعث شده شوهزم تو خونه نمونه زیاد البته اخلاقای خووب هم داره مثلا تا حالا صداش رو روی ما بلند نکرده ولی خب بعضی وقتا هم اخماش توهمه ولی با همه اینا عااشقشم
ولی واقعا دیگه روم فشاره از یه طرف مریضیم نمیزاره با کسی ارتباط داشته باشم از یه طرف هم که شوهرم اینجوری که هست خب کم محلی میکنه من نیاز عاطفیم رو با چی بدست بیارم قربون خدا برم نمیدونم چرا خوبم نمیکنه
تو این چند روزه هم میخوایم خونمون رو عوض کنیم اون لج کرده میگه من نمیام شما میخواین برین میگه هرموقع عشقم کشید میام هر موقعم نخواستم که
هی مشکل روی مشکل
از یه طرفم نمیخوام بهش بی احترامی کنم با بحث و دعوا و .
تورو خدا دعا کنین برام مشکلام حل بشه منم واسه شماها دعا میکنم این همه نوشتم ولی بازم اروم نشدم فقط یکممم
ممنون که هستین.
[/quote]
سلام دوست گرامی سختتر از هرچیزی اینه ک یکی بیاد توزندگیت سالعها و روزها و شبها تو باهاش خاطره داشته باشی دوسش داشته باشی دیوونش باشی هرلحظه نگرانش باشی گاهی کنارت باشه ذوق کنی ک دوستت داره براش مهمی، اما گاهی هم از ی غریبه باهات غریبه تره بشه ندونی توزندگیش چ جایگاهی داری و کی هستی.شبا روزا گریه کنی زجر بکشی.خدایا تو ک از دل مامریضا خبر داری تو ک از همه دردامون غصه هامون خبر داشتی و داری تو قضاوت کن خدایا.منم مثه همین دوستمون هستم چیکار کردیم ک کسی ک دوسش داشتم ازم متنفر شده دلم خیلی گرفته.
ازروز اول زندگیم جز سختی و درد چیزی تو خاطرم نیست همسرم اعتیاد داره هر کاری انجام دادم تا ترک کنه ولی نشد الان دیگه ناامیدم دیگه جون ندارم خسته خسته ام الان فهمیدم هیچکس نمیتونه کاری برام بکنه دختر5 سالشه ولی با این پدر چه جوری تربیتش کنم اگه مادر باشید میفهمید من چی میگم خدایا خودت که همه چیرو میبینی خدایا میخوام از این خونه با بچم برم ولی جور نمیشه خدایا بریدم از همه چیزو همه کس فقط تورو دارم تنهام ندار لطفا کمکم کن برای خوشبختی بچم.