داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1394 / 4 / 29، 06:11 عصر,
|
|||
|
|||
حضرت آيت الله العظمى نجابت، از قول آيت الله انصارى نقل مىكردند كه در همدان، كسى مىخواست زيرزمين خانهاش را تعمير كند.
در حين تعمير، به لانه مارى برخورد كه چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در كیسهاى ريخت و در بيابان انداخت. وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههايش را نديد، فهميد كه صاحبخانه بلايى سر آنها آورده است؛ به همين دليل كينه او را برداشت. مار براى انتقام، تمام زهر خود را در كوزه ماستى كه در زيرزمين بود، ريخت. از آن طرف، مرد، از كار خود پشيمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند. وقتى مار مادر، بچههاى خود را صحيح و سالم ديد، به دور كوزه ماست پيچيد و آن قدر آن را فشار داد كه كوزه شكست و ماستها بر زمين ريخت. شدت زهر چنان بود كه فرش كف خانه را سوراخ كرد. اين كينه مار است، امّا همين مار، وقتى محبّت ديد، كار بد خود را جبران كرد، امّا بعضى انسانها آن قدر كينه دارند كه هر چه محبّت ببينند، ذرّهاى از كينهشان كم نمىشود. گوشه ای از تفسیر سوره اعراف آیه 146/حضرت آیت الله دستغیب |
|||
1 کاربر به خاطر ارسال این پست از وحـید تشکر کرده است: اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 51 مهمان