طرف لکنت زبان داشته ، زنگ میزنه اورژانس که بیاد جنازه همسیاشونو که مرده ببره ،… میگه ،االو اااوورجانس ،این ههههمسایمون ممممرده یه آمبولانس بفرستین ، طرف میگه آدرستون؟ ، یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه ظظظظظ، طرف میگه ظفر منظورته ، میگه ننننننننه،طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ،۲هفته بعد همین اتفاق میوفته بازم طرف میگه آدرستون، باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ، طرف میگه ظفر،میگه نن…ننه …، باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ۳ ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گه گگگرفته یه آمبولانس بببفرستین ، طرف میگه آدرستون؟!، باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ، از اونور میگن آقا منظورت ظفر، طرف میگه ااااره بببیناموس کککشوندم آوردمش ظفرببببیا بببرش
یه بار با پدرم رفتم دکتر، دکتر بم گفت وقتی ادرار میکنی سوزش داری؟..من هاج ُ واج نگاش کردم.. آقام گفت :شاش شاش
غضنفر شب میره مهمونی.شب موقع خواب صاحبخونه میگه:جاتو کجا بندازم؟تو اتاق نینی خوبه؟غضنفر با خودش فکر میکنه کی حوصله گریه بچه رو داره.میگه:نه ممنون همینجا تو حال خوبه.صبح پا میشه بره دستشویی یهو یه دختر میبینه میگه:شما دختر فلانی هستید؟اسمتون چیه؟دختره میگه:نی نی اسم شما؟ غضنفر میگه:من خر من گاو من الاغ من نفهم
- - -
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
یه آقایی توی اتوبان با سرعت 180 کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس
با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد
کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !
راننده میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم ماله من نیست کارت ماشین
هم پیشه من نیست.من صاحب ماشین رو کشتم جنازه شم انداختم تو
صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب گذاشتم. حالا هم داشتم میرفتم از
مرز فرار کنم که شما منو گرفتین.
مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین
قضیه رو گزارش میدهد و در خواست کمک فوری می کنه فرمانده اش هم
به او می گه که کاری نکند تا او خودشو برسونه.
فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل می رسوند و به راننده می گوید :
اقا گواهینامه ؟
یارو گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می دهد.
فرمانده می گه اقا کارت ماشین؟
راننده کارت ماشین که به نام خودش بوده در میاره و می دهد به فرمانده
فرمانده که روی صندوق عقب چاقویی پیدا نکرده عصبانی دستور میدهد تا
راننده در صندوق عقب را باز کند.
راننده در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست
فرمانده که حسابی گیج شده بود به راننده میگه "پس این مامور ما چی میگه؟
رانندهه می گه:چه میدونم والا جناب سرهنگ.لابد الانم می خواد
بگه من 180 تا سرعت می رفتم!!
یه بار با پدرم رفتم دکتر، دکتر بم گفت وقتی ادرار میکنی سوزش داری؟..من هاج ُ واج نگاش کردم.. آقام گفت :شاش شاش
- - -
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
یه آقایی توی اتوبان با سرعت 180 کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس
با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد
کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !
راننده میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم ماله من نیست کارت ماشین
هم پیشه من نیست.من صاحب ماشین رو کشتم جنازه شم انداختم تو
صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب گذاشتم. حالا هم داشتم میرفتم از
مرز فرار کنم که شما منو گرفتین.
مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین
قضیه رو گزارش میدهد و در خواست کمک فوری می کنه فرمانده اش هم
به او می گه که کاری نکند تا او خودشو برسونه.
فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل می رسوند و به راننده می گوید :
اقا گواهینامه ؟
یارو گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می دهد.
فرمانده می گه اقا کارت ماشین؟
راننده کارت ماشین که به نام خودش بوده در میاره و می دهد به فرمانده
فرمانده که روی صندوق عقب چاقویی پیدا نکرده عصبانی دستور میدهد تا
راننده در صندوق عقب را باز کند.
راننده در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست
فرمانده که حسابی گیج شده بود به راننده میگه "پس این مامور ما چی میگه؟
رانندهه می گه:چه میدونم والا جناب سرهنگ.لابد الانم می خواد
بگه من 180 تا سرعت می رفتم!!