قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 5 / 20، 08:39 عصر,
|
|||
|
|||
فکر می کنم این شعر آقای شاملو حرف ما و زبان حال خیلی از ماها باشد....
دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم دلت را می بویند روزگار غریبی ست نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند . عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست نازنین آن که بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است . نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر با کنده وساتوری خون آلود روزگار غریبی ست، نازنین و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند و ترانه ها را بر دهان . شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد کباب قناری بر آتش سوسن و یاس روزگار غریبی ست، نازنین ابلیس پیروزْ مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد |
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از خدیجه تشکر کردهاند: مرضیه, محمد81, محمد حسین, فرید, فاطمه, سوزان, سعیده, افشین |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 57 مهمان