قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 12 / 7، 04:44 عصر,
|
|||
|
|||
دل تنگم دوباره سادگی کرد
بازم یاد زمان بچگی کرد دلم یاد چهل سال پیش کرده هوای بستگان خویش کرده همان موقع که دلها شاد بودند همه دل زنده وآباد بودند همه کوی وگذر لطف وصفا بود سخن از مهربانی و وفا بود قدیما زندگی رنگی دگر داشت زمونه ریتم و آهنگی دگر داشت یه رنگی بود و لطف و مهربانی سرور وجشن بود و شادمانی قدیما هیچکه نامردی نمی کرد کسی ابراز دلسردی نمی کرد چرا بازار نا مردی شلوغه چرا مهر و وفاداری دروغه چرا مهر و محبت کیمیا شد همه دنیا پر از رنگ و ریاشد چطوری بسته شد درهای رحمت کجا رفت آن همه مهر ومحبت چرا مردم شدند در غم گرفتار دلم تنگه از این آشفته بازار بگو رحم و مروتها کجا رفت جوانمردی فتوتها کجا رفت برادر با برادر جنگ داره پدر از بچه خود ننگ داره پدر سالاری از بن ریشه کن شد پسر سالاری و خر درچمن شد جوان تا ظهر زیر رختخوابه پدر بیچاره در رنج وعذابه قدیما که همش حرف پسر بود عصای پیری دست پدر بود کنون برخی پسرها بی بخارند تعصب مردی و غیرت ندارند نميدانم چرا دنیا عوض شد همه دلها پر از کین وغرض شد نهال آرزوها بی ثمر شد برادر از برادر بی خبر شد دگر حرفی ز عمو ودایی نیست چه شد خاله خبر از زندایی نيست پسر خاله نمی گیرد سراغت نمی روید گلی دیگر به باغت همه فامیل از همدیگه دورند چرا اینگونه سرد و سوت وکورند بسی لعنت به این دور وزمونه به این دنیای بر عکس و وارونه یکی ماشین میلیاردی سواره یکی هم یک موتور سیکلت نداره یکی در پول وثروت غوطه ور شد یکی هم از نداری در به در شد یکی املاک و صدها خانه داره یکی محتاج یک پول اجاره یکی درگیر درد بی علاجه یکی دنبال وام ازدواجه یکی میمیره از درد خماری یکی در پارتی و شب زنده داری یکی بنز ویکی مایلر سواره یکی بر واتساپ و وایبر سواره ببخشید که وفادار سادگی کرد دلش یاد زمان بچگی کرد (دلتنگ) |
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از افسانه تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد حسین, فرید, سوزان, راضیه, خدیجه, اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 55 مهمان