قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 11 / 19، 12:05 صبح,
|
|||
|
|||
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موی تو گرفتاری هست گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم همه دانند که در صحبت گل خاری هست نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد آب هر طیب که در کلبه عطاری هست من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست من از این دلق مرقع به درآیم روزی تا همه خلق بدانند که زناری هست همه را هست همین داغ محبت که مراست که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند داستانیست که بر هر سر بازاری هست سعدی
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, غلامرضا1, سوزان, خدیجه, افسانه, اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 27 مهمان