داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 11 / 19، 12:01 صبح,
|
|||
|
|||
حکایت:
درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد, حجاجِ یوسف را خبر کردند, بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن! گفت: خدایا: جانش بستان!!!!! حُجاج گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟؟؟!!! درویش گفت: این دعای خیرست تورا و جمله مسلمانان را...!!! ای زبر دست زیر دست آزار, گرم تا کی بماند این بازار ؟ به چه کار آیدت جهانداری! مُردنت به که مردم آزاری....!!!!
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, صدف, سوزان |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 19 مهمان