قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 11 / 4، 07:02 صبح,
|
|||
|
|||
خار خنديد و به گل گفت سلام
و جوابي نشنيد خار رنجيد ولي هيچ نگفت ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود دست بي رحمي نزديک آمد گل سراسيمه ز وحشت افسرد ليک آن خار در آن دست خليد و گل از مرگ رهيد صبح فردا که رسيد خار با شبنمي از خواب پريد گل صميمانه به او گفت سلام... گل اگر خار نداشت، دل اگر بي غم بود، اگر از بهر کبوتر قفسي تنگ نبود، زندگي، عشق، اسارت، قهر و آشتي، همه بي معنا بود... زندگي چون گل سرخي است پر از خار وپر از برگ و پر از عطر لطيف يادمان باشد اگر گل چيديم عطر و برگ و گل و خار همه همسايه و ديوار به ديوار همند..
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, محمد حسین, فاطمه, صدف, سوزان, خدیجه, افسانه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان