داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 9 / 6، 12:18 صبح,
|
|||
|
|||
ایمان
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمیدانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید : چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی؟ مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است ! * گاهی ما نیز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان کم است .* ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم . |
|||
7 کاربر به خاطر ارسال این پست از فاطمه تشکر کردهاند: ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, عاطفه, سوزان, سعیده |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 46 مهمان