قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 3 / 26، 01:00 عصر,
|
|||
|
|||
دلم تنگ است از اين دنيا چرايش رانمي دانم
من اين شعر غم افزا را شبي صدبار مي خوانم چه مي خواهم از اين دنيا ،از اين دنياي افسونگر قسم برپاکي اشکم جوابم رانمي دانم شروع کودکي هايم، سرآغاز غمي جانکاه از آن غم تا به فرداها پراز تشويش ،گريانم بهار زندگي را من هزاران بار بوييدم کنون باغصه مي گويم خداوندا پشيمانم به سوي در گه هستي هزاران بار رو کردم الهي تابه کي غمگين دراين غم خانه مي مانم خدايا باتو مي گويم حديث کهنه غم را بگو بامن که سالي چند دراين غم خانه مهمانم دلم تنگ است از دنيا چرايش رانمي دانم ولي يک روز اين غم را زخود آهسته مي رانم |
|||
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از خدیجه تشکر کردهاند: نازیلا, منتظر, مرضیه, مرجان, محمد81, سوزان, سعیده, سحر, افشین |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 21 مهمان