داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 9 / 1، 03:32 عصر,
|
|||
|
|||
خواسته های یک مادر:
زمانی که پیر شدم، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا صحبت هایم تکراری و کسل کننده شد یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم، برای سرگرمیت مجبور میشدم بارها داستانی را برایت تعریف کنم، وقتی بی خبر از پیشرفتهای امروز سؤالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر، وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من بر میداشتی، یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم، کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم. به افتخار تمام مادران چه آنهایی که هنوز نفسشون مایه دلگرمی ماس، چه اونایی که یادشون همیشه برامون زندست |
|||
5 کاربر به خاطر ارسال این پست از وحـید تشکر کردهاند: ملیحه, مرضیه, محمد81, فاطمه, سوزان |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان