قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 8 / 14، 12:06 صبح,
|
|||
|
|||
السلام علیک یا زینب کبری سلام الله علیه خودم دیدم که صحرا لاله گون بود زمین از خون یاران غرقه خون بود خودم دیدم فضاى آسمانها پر از انا الیه راجعون بود خودم دیدم که نور چشم زهرا جراحات تنش از حد فزون بود خودم دیدم که بر هر برگ لاله نوشته این سخن با خط خون بود گلى گم کرده ام میجویم او را، به هر گل میرسم میبویم او را خودم دیدم گلوى اصغرش را خودم در بر کشیدم اکبرش را اگر چه از کنار نهر علقم زگریه منع کردم خواهرم را خودم دیدم که زهرا ناله میکرد خودم دیدم سرشک مادرم را مکن منعم اگر با اینهمه داغ زنم بر چوبه محمل سرم را گلى گم کرده ام میجویم او را ، به هر گل میرسم میبویم او را خودم دیدم که دلها مرده بودند خودم دیدم همه افسرده بودند خودم دیدم کبوترهاى معصوم همه در زیر پر، سر برده بودند خودم دیدم که گلهاى نبوت زبى ابى همه پژمرده بودند همان جایى که فرزندان زهرا بجرم عشق سیلى خورده بودند گلى گم کرده ام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را گل من یک نشان در بدن داشت یکى پیراهن کهنه به تن داشت السلام علیک یا زینب کبری سلام الله علیه |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد حسین, فاطمه, عاطفه1, سوزان |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 29 مهمان