قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 8 / 7، 12:10 صبح,
|
|||
|
|||
بود زینب را دو مه سیما پسر کز فروزان چهر هر یک چون قمر هر دو از رخشندگی بدری تمام وز دو گیسو لیله?قدری تمام شد به سوی خیمه بانو با شتاب با دلی پر آتش و چشمی پر آب با سرشک افشاند گرد از مویشان شانه زد بر عنبرین گیسویشان هر دو را بر بست تیغی بر میان و آن گه ایشان را بسان ارمغان نزد شه آورد و بوسیدش قدم گفت کای شاهنشه گردون خَدم تو سلیمان و من آن مور ضعیف واین دو فرزند من آن ران نحیف تحفه?این مور اگر ناقابل است مشکن اش دل زآن که او را هم دل است
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: یاسمن, محمد81, محمد حسین, فرید, فرزاد, فاطمه, سکینه, سوزان, بهزاد |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 45 مهمان