داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 7 / 18، 04:27 عصر,
|
|||
|
|||
شیرانی که در برابر امام هادی(ع) زانو زدند
زنی به نام زینب کبری ادعا کرد که من زینب دختر علی بن ابیطالب هستم، او را نزد متوکل آوردند، متوکل حضرت هادی(ع) را احضار کرد که او را مجاب کند، حضرت فرمود: دروغ میگوید، زیرا اگر او راست بگوید باید درندگان گوشت او را نخورند، برای اینکه گوشت اولاد فاطمه بر درندگان حرام است. متوکل که دنبال بهانهای برای نابودی حضرت هادی(ع) میگشت از حضرت خواست که خود آن بزرگوار نزد درندگان و شیرهایی که خود متوکل نگهداری میکرد، برود، حضرت قبول کرد و رفت و شیران با کمال تواضع اطراف آن بزرگوار را گرفتند و حضرت آنان را نوازش میکرد، چون حضرت از نزد شیران به سلامت آمد، آن زن به دروغ خود اقرار کرد و خواستند او را پیش شیران بیندازند که مادر متوکل شفیع او شد |
|||
7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کردهاند: ملیحه, مرضیه, مرتضی, محمد حسین, فاطمه, سوزان, خدیجه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 15 مهمان