1393 / 7 / 7، 05:12 عصر
شعر و ادبیات غرق شدم در زندگی
شکوفه ها می رقصند در باد خبر از حس زندگی را می آوردند
حس می کنم بوی نم باران را که با بوی شالی های سبز در امیخته
چه بی پروا می خندد کودکان روستایی را می گویم که با پاهای برهنه با شادی شیرینی که در صدایشان موج می زند در شالیزار به دنبال هم می دوند (
صدای خنده هایشان را باد می اورد کنارم من انجا هستم زیر سایه تک درختی که به ان درخت استراحت می گویند
شوق کودکان آنچنان مرا محو دنیایشان می کند که کودکی ام را درون انها می بینم
عروسکم سارا هنوز نگاهش با من است لباسهایش گلی شده است
مامان ببین سارا چه زشت شده است مادر می خندد و برایش لباسی گلدار قرمز می دوزد سارا ذا در اغوش می کشم و می دوم و می گویم عروسک قشنگ من قرمز پوشیده ....صدای ظریف و کودکانه ای مرا باز می گرداند کنار ان همه زیبایی نگاهش چقدر معصوم و زیباست -باران تند شده برویم خیس می شوی -نه من غرق شده ام غرق در شادی شما
کودک می دود با صدای خنده ای بلند از روی مرز های شالیزار می دود من هم خواستم بدوم همچون او از روی مرزها اما یادم امد که دیگر ان چشمان وجود ندارد پس باید ارام ارام بروم کودک می دوید و مسیر نگاهش از جلوی چشمانم محو شد به در پشتی باغ رسیدم چرا نمی دوید صدایی مهربان پاسخ کودک را داد او که کودک نیست بدود کودک نگاهی کرد گفت اما واقعا دیگر غرق غرق شدی اری اری من غرق شده ام در حس زندگی زیر براران زیر ان همه زیبایی خدایم که نه خبری از برج های سر به فلک کشیده نبود دیگر
همه اش سبزست همه اش زیبایی و خدایا شکرت که غرفم کردی در حس خوب زندگی
بوی باران هنوز می اید
حس می کنم بوی نم باران را که با بوی شالی های سبز در امیخته
چه بی پروا می خندد کودکان روستایی را می گویم که با پاهای برهنه با شادی شیرینی که در صدایشان موج می زند در شالیزار به دنبال هم می دوند (
صدای خنده هایشان را باد می اورد کنارم من انجا هستم زیر سایه تک درختی که به ان درخت استراحت می گویند
شوق کودکان آنچنان مرا محو دنیایشان می کند که کودکی ام را درون انها می بینم
عروسکم سارا هنوز نگاهش با من است لباسهایش گلی شده است
مامان ببین سارا چه زشت شده است مادر می خندد و برایش لباسی گلدار قرمز می دوزد سارا ذا در اغوش می کشم و می دوم و می گویم عروسک قشنگ من قرمز پوشیده ....صدای ظریف و کودکانه ای مرا باز می گرداند کنار ان همه زیبایی نگاهش چقدر معصوم و زیباست -باران تند شده برویم خیس می شوی -نه من غرق شده ام غرق در شادی شما
کودک می دود با صدای خنده ای بلند از روی مرز های شالیزار می دود من هم خواستم بدوم همچون او از روی مرزها اما یادم امد که دیگر ان چشمان وجود ندارد پس باید ارام ارام بروم کودک می دوید و مسیر نگاهش از جلوی چشمانم محو شد به در پشتی باغ رسیدم چرا نمی دوید صدایی مهربان پاسخ کودک را داد او که کودک نیست بدود کودک نگاهی کرد گفت اما واقعا دیگر غرق غرق شدی اری اری من غرق شده ام در حس زندگی زیر براران زیر ان همه زیبایی خدایم که نه خبری از برج های سر به فلک کشیده نبود دیگر
همه اش سبزست همه اش زیبایی و خدایا شکرت که غرفم کردی در حس خوب زندگی
بوی باران هنوز می اید