قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 6 / 8، 11:54 عصر,
|
|||
|
|||
بگو!
ای رهزن دل کیستی؟ جسمی؟ بگو، جانی؟ بگو! وی زهره ی شب های من! گر ماه تابانی بگو ما را به عشق انگیختی، با جان من آمیختی اکنون چرا از چشم من، هر لحظه پنهانی، بگو! اول به ما پرداختی، کار دلم را ساختی اما در آخر باختی، با هر که می دانی بگو بازیگری با ما مکن، امروز و پس فردا مکن خواهی اگر جان مرا از خود برنجانی، بگو! وای از لب و دندان تو، وین چهره ی خندان تو ای صد چو من قربان تو، با من نمی مانی بگو ای زلفک نیلوفرین! ای عمر، ای زیباترین! بر شانه های مرمرین، از چیست لغزانی؟ بگو! می لغزی و دل می بری، بس کن از این بازیگری گر از نگاه آن پری، چون من پریشانی، بگو! ای چشم شوخ یار من! جادو مکن در کار من مستی، مکن آزار من، از چیست گریانی؟ بگو! ما را «تو» عشق آموختی، در من چرا افروختی اینک اگر از کوی من، برکنده سامانی، بگو! گفتی شبی ای دلبرم: از تو به تو عاشق ترم اکنون اگر در عشق من، یک دم پشیمانی بگو! ما را از اول خواستی، خود را چو گل آراستی پس از دلم برخاستی، گر مهر نتوانی بگو! گفتی: تو را رسوا کنم، بس پرده ها بالا کنم! پروا ندارم از کسی، تو هر چه می دانی، بگو از آن همه افسونگری، شد موی من «خاکستری» «آتش» بگیری ای پری! گر دشمن جانی بگو. مهدی سهیلی |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, محمد حسین, عاطفه, سوزان, خدیجه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 36 مهمان